دلی که غیب نمای است و جام جم دارد *** ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه دل *** به دست شاهوشی ده که محترم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان *** غلام همت سروم که این قدم دارد
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست *** نهد به پای قدح هر که شش درم دارد
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار *** که عقل کل به صدت عیب متهم دارد
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان *** کدام محرم دل ره در این حرم دارد
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل *** به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
مراد دل ز که جویم که نیست دلداری *** که جلوه نظر و شیوه کرم دارد
ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست *** که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
چیزهایی هست که باید نوشت ....
خواندن بعدی
من یه معتادم خجالت می کشم از گفتنش، حتی خجالت می کشم روزها روی خط راه راه بر سر یک چهار راه شب ها توی پارک از تماشای … ها خجالت می کشم من یه معتادم ایستاده پشت در در …
دوش میآمد و رُخساره برافروخته بود تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود رسم عاشق کُشی و شیوه شهرآشوبی جامهای بود که بر قامت او دوخته بود جانِ عُشاق سِپَندِ رخِ خود میدانست و آتش چهره بدین کار برافروخته بود …
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را *** دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز *** باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون *** نیکی به …