صندلی راحتی داستان یک صندلی راحتی چرمی است که پس از مرگِ صاحبِ پیرش، دست به دست میچرخد …
عنوان اصلی این انیمیشن کوتاه، Le fauteuil است.
توسط تعدادی از دانش آموزان مدرسه ESMA به نام های Gaëtan BRASSE, Charles DIERIC, Elodie DOS SANTOS, Quentin LUNA, Enzo VIEULES به زبان فرانسوی ساخته شده است.
مدت زمان آن 6 دقیقه است.
در سال 2013 میلادی منتشر شده است.
گالریها
-
صندلی راحتی (The Armchair)؛ یک انیمیشن کوتاه درباره یک صندلی
-
The Legend Of The Crabe Phare
The Legend Of The Crabe Phare
این داستان یک هیولاست. افسانهای از دریاها. یک خرچنگ غول پیکر که کشتیها و قایقها را به زیر آب کشیده و آنها را غرق و نابود میکند.
اما وقتی همراه با داستان به اعماق دریا میرویم با موجودی نه چندان ترسناک و حتی میتوان گفت دوستداشتنی مواجه میشویم که علاقه دارد مجموعهای از کشتیها و قایقها داشته باشد.
اوضاع به همین شکل باقی نمیماند و محل زندگی خرچنگ مورد توجه گردشگران قرار میگیرد و خرچنگ هم پیر شده و توانایی سابق را ندارد.
اینجاست که انسانها هجوم میآورند. و همه چیز را نابود میکنند. آنها هیولاهای واقعی این داستان هستند.
پیشنهاد میکنم این انیمیشن کوتاه را تماشا کنید.
این انیمیشن در سال 2015 میلادی و در یکی از مدارس انیمیشن سازی کشور فرانسه، توسط پنج دانشآموز به نامهای Benjamin Lebourgeois, Gaëtan Borde, Alexandre Veaux, Mengjing Yang, Claire Vandermeersh ساخته شده است.
شاید تلنگری باشد بر نحوهی تعامل ما با محیط زیست مان که با تمام توان در حال نابود کردن آن هستیم.
-
یعنی که وصال یار میباید و نیست؛ مجموعه رباعیاتی از ابوسعید ابوالخیر
عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمیشود مگر خویش منست
گفتم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست -
ذکر ابن محمد جعفر الصادق، رضی الله عنه (تذکرة الاولیاء)
و گفت: «هر آن معصیت که اول آن ترس بود و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق – تعالی – دور گرداند. مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع».
و از وی پرسیدند که «درویش صابر فاضل تر یا توانگر شاکر؟». گفت: «درویش صابر، که توانگر را دل به کیسه بود و درویش [را] با خدا». و گفت: «عبادت جز به توبه راست نیاید، که خق – تعالی – توبت مقدم گردانید بر عبادت، کما قال: التائبون العابدون». و گفت: «ذکر توبه، در وقت ذکر حق – تعالی – غافل ماندن است از ذکر. و خدای – تعالی – [را] یاد کردن به حقیقت، آن بود که فراموش کند در جنب خدای، جمله اشیاء را. به جهت آن که خدای – تعالی – او را عوض بود از جمله اشیاء».
و گفت: «در معنی این آیت که یَختَصُ بِرحمته مَن یَشاء – خاص گردانم به رحمت خویش هرکه را خواهم – واسطه و علل و اسباب از میان برداشته است. تا بدانید که عطاء محض است». و گفت: «مؤمن آن است که ایستاده است با نفس خویش، و عارف آنست که ایستاده است با خداوند خویش». و گفت: «هرکه مجاهده کند با نفس برای نفس، برسد به کرامات. و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند، برسد به خداوند». و گفت: «الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی الهام بود، از علامت راندگان است».
و گفت: «مکر خدای – عز و جل – در بنده نهان تر است از رفتن مورچه، در سنگ سیاه، به شب تاریک». و گفت: «عشق، جنون الهی است. نه مذموم است و نه محمود». و گفت: «سر معاینه مرا آنگاه مسلم شد، که رقم دیوانگی بر من کشیدند». و گفت: «از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است».
و گفت: «از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوی، که همیشه با وی در غرور باشی. دوم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سیوم بخیل، که بهترین وقتی از تو ببُرد. چهارم بددل، که در وقت حاجت تو را ضایع کند. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد. و به کمتر لقمه یی طمع کند».
گفت: «حق تعالی – را در دنیا بهشتی است و دوزخی: بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آنست که کار خود به خدای – عز و جل – بازگذاری، و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خویش گذاری».
گفت: «مَن لَم یَکن لَهُ سِر، فَهُوَ مُضِر». گفت: «اگر صحبت اعدا، مضر بودی اولیا را، به آسیه ضرر بودی از فرعون. و اگر صحبت اولیا، نافع بودی اعدا را، منفعتی بودی زن نوح و لوط را، ولکن بیش از قبضی و بسطی نبود».
«ذکر ابن محمد جعفر الصادق ، رضی الله عنه (تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری)»
-
کفش های مجنون گم گشت؛ عبدالرضا رضائی نیا
درنگی در آغاز
هو الاول و الاخر …
این سطرها سفرنامه کفشهایی است مجنونِ گم گشت. دقایقی که به تماشای جان وجهان رفته ایم؛ به پرسه در متن کوچه باغ های زندگی، تا آن سوی انتها و ادامه ی ادامه ها … به گلگشت در بهارِ هشتاد و سه خورشیدی، چله ی عمر این سایر حایر.
در این سفر دلپذیر، کفشها خیال مرا پوشیده اند و به راه می برند. گاهی نیز من خیال کفشها را می پوشم و به راه می زنم؛ کفشهایی که هم بهانه سفر در کلمات اند، هم رفیق راه و معبر و گذرگاه؛ کفشهایی که کفش هستند و نیستند. …..عبدالرضا رضائی نیا، اسفند 1388
متن بالا مقدمه ای ست بر مجموعه شعر «کفشهای مجنون گم گشت» سروده “عبدالرضا رضائی نیا” که انتشارات “سپیده باوران” منتشر کرده است. در ادامه می توانید تعدادی از اشعار این مجموعه را بخوانید:
علاج
می توان به ضربِ قالبی گشاد
کفشهای تنگ را
علاج کرد
دلِ تنگ را
بگو
که چاره چیست؟ (بیشتر…) -
قرار .:. مجموعه غزل سعید پورطهماسبی
غزلی از سعید پورطهماسبی، به نقل از کتاب “قرار” که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است:
در بیان حرف دل، چشم از زبان گویاتر است
عشق را هر قدر پنهان می کنی پیداتر استاین چه رازی بود در عالم که از ابراز آن
سینه ی صحراست سوزان، دیده دریا، تر است؟از مرامِ کُشتگانِ راهِ حق آموختم
زندگی زیباست اما مرگ از آن زیباتر استهیچ کس چشمی ندارد دیدن خورشید را
هر کسی که خلق را دلسوزتر، تنهاتر استوسعت دریادلان با هم به یک اندازه نیست
گاه دریایی ز دریای دگر دریاتر استتا بترسی از زمین خوردن، نخواهی پر کشید
زود پر وا می کند مرغی که بی پرواتر استتا از این یک می رهم، درگیر آن یک می شوم
چشم و زلف تو، یکی از دیگری گیراتر استدر بیان عشق و شور و شوق و شیدایی خوش است
شعر در هر شیوه ای، اما غزل شیواتر استدر ادامه چند تک بیت از غزل های دیگر این کتاب را انتخاب کرده ام؛ (بیشتر…)
-
مزارشریف . هیچ جنگی به نفع هیچ مردمی نیست
– نفرهاتان صف ایستاده ان لب مرز. آماده حمله به افغانستان. این مردم طاقت یک جنگ دیگر رو ندارن.
– این جنگ علیه مردم افغانستان نیست، به نفع اونهاست.
– هیچ جنگی به نفع هیچ مردمی نیست ….
« مزارشریف، کارگردان: عبدالحسین برزیده – 1393 »
توضیح بیشتر: فیلم سینمایی “مزارشریف” با بازی حسین یاری، مهتاب کرامتی و مسعود رایگان، روایتی ست از کشتار دیپلمات های ایرانی در کنسولگری ایران در شهر مزارشریف افغانستان که به دنبال هجوم نیروهای طالبان منجر به شهادت ده تن از کارکنان کنسولگری ایران می شود.
کشتار دیپلماتهای ایرانی روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ (۰۸ آگوست ۱۹۹۸) در کنسولگری ایران در مزارشریف به دنبال اشغال شهر توسط نیروهای طالبان رخ داد. در ابتدا مرگ هشت دیپلمات گزارش شد. مدتی بعد مرگ دو دیپلمات و یک روزنامه نگار دیگر نیز تایید شد.
در ادامه برای افرادی که می خواهند بیشتر در مورد این حادثه بدانند، مطالبی را به نقل از روزنامه ی همشهری که در همان دوران چاپ و منتشر شده، نقل می کنم: (بیشتر…)
-
کودکان با هزاران امید به این دنیا آمدند اما …
کودکان با هزاران امید به این دنیا آمدند اما … خیلی زود باید کودکی را رها کنند … جنگ های زیادی هست، رنج های زیادی هست. جبرهای زیادی هست.
می زنم بر کوچه دیوانگی در این بهار *** بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید
«صائب تبریزی»
-
انارهای نارس – فیلمی از مجیدرضا مصطفوی
انارهای نارس قصه ی قطاریست که خود مقصد مسافرانش را تعیین می کند.
هرکه در این بزم مُقرَب تر است، جام بلا بیشترش می دهند
در خلاصه ی داستان این فیلم آمده است: «انسی و ذبیح شبها را در حاشیه ی شهر، در خانه ی اجاره ای خود عاشقانه سر می کنند و روزها در متن شهر، به شغلی بدون آتیه مشغولند. انسی از زنی سالخورده که دچار نسیان است مراقبت می کند و ذبیح در ارتفاع بلند برج های شهر به کارگری مشغول است. این زوج جوان بی خیال از این معیشت معلق، در آرزوی داشتن فرزند، شب و روزشان را سر می کنند، تا اینکه…»
اطلاعات فیلم شناختی انارهای نارس (بیشتر…)
-
اسکناس های کهنه را چه کنیم؟
بر همگان واضح و مبرهن است که لذتی که در شمردن اسکناس هست در کارت به کارت کردن نیست. اما متاسفانه این لذت هم مثل باقی لذت های دنیوی، دردسرهایی به همراه دارد. اسکناس در طولِ حیاتِ پُر برکتِ خود، از این دست به آن دست، از این جیب به آن جیب و از این کیف به آن کیف می رود. خیس، چرب، شسته و پاره می شود. به عنوان دفترچه یادداشت استفاده می شود. گاهی مورد پرستش قرار می گیرد و گاه همچون چرکِ کفِ دست ناچیز شمرده می شود. هر اسکناسی روزی به پایان عمر خود نزدیک می شود و برای آن نشانه هایی است. مردم به دیده ی اکراه بدان می نگرند و هر کس نقصی در آن می جوید. «گوشه نداره»، «نَخِش در اومده»، «از جنگ جهانی به جا مونده»، «جیگر زلیخاست» و … توصیفاتی هستند از اسکناسی که به آخر خط رسیده است.
باید با این اسکناس چه کنیم؟ آیا درست است که مثل بچه ی سر راهی با آن برخورد کنیم؟ آیا درست است که هر شهروندی فقط می خواهد از شرِّ آن خلاص شود؟ آیا درست است که لابه لای باقی اسکناس ها، به نفر بعدی واگذار شود؟
یک راه حل وجود دارد، البته شاید کمی زمانبَر باشد اما به انسانیت نزدیک تر است. در سایت بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به این سوال که«نحوه تعویض اسکناس های کهنه یا پاره چگونه است؟» نوشته اند: «با مراجعه به باجه های اداره نشر اسکناس و خزانه مستقر درسالن معاملات ریالی (واقع در ساختمان فردوسی) و یا شعب بانک ملی» البته شاید سخت باشد که برای یک اسکناس پانصد تومانی اینقدر زمان صرف کنیم. اما اگر تعداد زیادی از این اسکناس ها داشته باشیم، معقول به نظر می رسد.«س.م.ط.بالا»