تو این دیار بُرد با اوناییه که از مُخشون کار می کشن؛ بخوای از دلت مایه بذاری سوختی …! خوب، بد، زشت – 1966 کارگردان: سرجیو لئونه
یک، دو، سه، چهار، … پله ای از پس پله ی دیگر. بالا و بالاتر رفتیم. گاهی ایستادیم اما به پایین نگاه نکردیم و نگاهمان به بالا بود. باز هم پله های بیشتر. آنقدر رفتیم که گمان کردیم تا خدا…
نقلست که یک روز شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه یکی را دید زار میگریست. گفت: چرا میگریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد؟! “تذکرة الاولیاء .:. عطار”
نقلست از شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه که گفت: عمری است که میخواهم که گویم “حسبی الله” چون میدانم که از من این دروغ است نمیتوانم گفت. «تذکرة الاولیاء .:. عطار»
انقلاب خیابانی است که تقاطع های بسیاری دارد؛ ممکن است به آزادی نرسیم… «س.م.ط.بالا»
من می خواهم صحنه هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیندازد. می توانی نگاه نکنی، می توانی خاموش کنی، می توانی هویت خود را…
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را *** بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را بی ساغر و پیاله در ده میی چو لاله *** تا گل سجود آرد سیمای روی ما را مخمور و مست گردان…
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره هاست … از مجموعه شعر “با دماوند خاموش“ سروده ی “سیاوش کسرایی” – 1345
خوابی و چشم حادثه بیدار می شود هفت آسمان به دوش تو آوار می شود خواب زنانه ای ست به تعبیرِ گُل مکوش گل در زمین تشنه ی ما خار می شود برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک آیینه…
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد *** کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد خاک وجود ما را از آب دیده گل کن *** ویران سرای دل را گاه عمارت آمد این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند *** حرفیست…