برای بستن، ESC را بفشارید

یا دسته بندی های محبوب ما را بررسی کنید...
خ

خدا در همان پله ی اول مانده بود

2 دقیقه زمان مطالعه
0 2
2 دقیقه زمان مطالعه
0 2

یک، دو، سه، چهار، … پله ای از پس پله ی دیگر. بالا و بالاتر رفتیم. گاهی ایستادیم اما به پایین نگاه نکردیم و نگاهمان به بالا بود. باز هم پله های بیشتر. آنقدر رفتیم که گمان کردیم تا خدا…

ادامه خواندن
چ

چرا دوستی گیری که بمیرد؟!

1 دقیقه زمان مطالعه
0 4
1 دقیقه زمان مطالعه
0 4

نقلست که یک روز شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه یکی را دید زار می‌گریست. گفت: چرا می‌گریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد؟! “تذکرة الاولیاء .:. عطار”

ادامه خواندن
ا

این دروغ نمی توانم گفت

1 دقیقه زمان مطالعه
0 2
1 دقیقه زمان مطالعه
0 2

نقلست از شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه که گفت: عمری است که می‌خواهم که گویم “حسبی الله” چون می‌دانم که از من این دروغ است نمی‌توانم گفت. «تذکرة الاولیاء .:. عطار»

ادامه خواندن
ن
1 دقیقه زمان مطالعه
0 2

من می خواهم صحنه هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیندازد. می توانی نگاه نکنی، می توانی خاموش کنی، می توانی هویت خود را…

ادامه خواندن
ب

بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا

3 دقیقه زمان مطالعه
0 3
3 دقیقه زمان مطالعه
0 3

جانا قبول گردان این جست و جوی ما را *** بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را بی ساغر و پیاله در ده میی چو لاله *** تا گل سجود آرد سیمای روی ما را مخمور و مست گردان…

ادامه خواندن
1 دقیقه زمان مطالعه
0 2

خوابی و چشم حادثه بیدار می شود هفت آسمان به دوش تو آوار می شود خواب زنانه ای ست به تعبیرِ گُل مکوش گل در زمین تشنه ی ما خار می شود برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک آیینه…

ادامه خواندن
ع

عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود

2 دقیقه زمان مطالعه
0 2
2 دقیقه زمان مطالعه
0 2

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد *** کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد خاک وجود ما را از آب دیده گل کن *** ویران سرای دل را گاه عمارت آمد این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتند *** حرفیست…

ادامه خواندن