نقل است که در بغداد دزدی را به دار آویخته بودند.
جنید بغدادی برفت و پای او بوسه داد
از او سوال کردند.
گفت هزار رحمت بر وی باد که در کار خود مرد بوده است و چنان این کار را بکمال رسانیده است که سر در سر آن کار کرده است.
تذکرة الأولیاء – شیخ فرید الدین عطار نیشابوری
(باب چهل و سوم، ذکر جنید بغدادی )

و گفت: «هر آن معصیت که اول آن ترس بود و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق – تعالی – دور گرداند. مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع».
و از وی پرسیدند که «درویش صابر فاضل تر یا توانگر شاکر؟». گفت: «درویش صابر، که توانگر را دل به کیسه بود و درویش [را] با خدا». و گفت: «عبادت جز به توبه راست نیاید، که خق – تعالی – توبت مقدم گردانید بر عبادت، کما قال: التائبون العابدون». و گفت: «ذکر توبه، در وقت ذکر حق – تعالی – غافل ماندن است از ذکر. و خدای – تعالی – [را] یاد کردن به حقیقت، آن بود که فراموش کند در جنب خدای، جمله اشیاء را. به جهت آن که خدای – تعالی – او را عوض بود از جمله اشیاء».
و گفت: «در معنی این آیت که یَختَصُ بِرحمته مَن یَشاء – خاص گردانم به رحمت خویش هرکه را خواهم – واسطه و علل و اسباب از میان برداشته است. تا بدانید که عطاء محض است». و گفت: «مؤمن آن است که ایستاده است با نفس خویش، و عارف آنست که ایستاده است با خداوند خویش». و گفت: «هرکه مجاهده کند با نفس برای نفس، برسد به کرامات. و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند، برسد به خداوند». و گفت: «الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی الهام بود، از علامت راندگان است».
و گفت: «مکر خدای – عز و جل – در بنده نهان تر است از رفتن مورچه، در سنگ سیاه، به شب تاریک». و گفت: «عشق، جنون الهی است. نه مذموم است و نه محمود». و گفت: «سر معاینه مرا آنگاه مسلم شد، که رقم دیوانگی بر من کشیدند». و گفت: «از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است».
و گفت: «از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوی، که همیشه با وی در غرور باشی. دوم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سیوم بخیل، که بهترین وقتی از تو ببُرد. چهارم بددل، که در وقت حاجت تو را ضایع کند. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد. و به کمتر لقمه یی طمع کند».
گفت: «حق تعالی – را در دنیا بهشتی است و دوزخی: بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آنست که کار خود به خدای – عز و جل – بازگذاری، و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خویش گذاری».
گفت: «مَن لَم یَکن لَهُ سِر، فَهُوَ مُضِر». گفت: «اگر صحبت اعدا، مضر بودی اولیا را، به آسیه ضرر بودی از فرعون. و اگر صحبت اولیا، نافع بودی اعدا را، منفعتی بودی زن نوح و لوط را، ولکن بیش از قبضی و بسطی نبود».
«ذکر ابن محمد جعفر الصادق ، رضی الله عنه (تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری)»

حکایت دیوانهای که از سرما به ویرانهای پناه برد و خشتی بر سرش خورد
منطق الطیر عطار
گفت آن دیوانه ی تن برهنه
در میاه راه میشد گرسنه
بود بارانی و سرمایی شگرف
تر شد آن سرگشته از باران و برف
نه نهفتی بودش و نه خانهای
عاقبت میرفت تا ویرانهای
چون نهاد از راه در ویرانه گام
بر سرش آمد همی خشتی ز بام
سر شکستش خون روان شد همچو جوی
مرد سوی آسمان برکرد روی
گفت تا کی کوس سلطانی زدن
زین نکوتر خشت نتوانی زدن؟
نقلست که یک روز شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه یکی را دید زار میگریست. گفت: چرا میگریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان چرا دوستی گیری که بمیرد؟!
“تذکرة الاولیاء .:. عطار”
نقلست از شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه که گفت: عمری است که میخواهم که گویم “حسبی الله” چون میدانم که از من این دروغ است نمیتوانم گفت.
«تذکرة الاولیاء .:. عطار»
جهان جمله تویی، تو در جهان نه *** همه عالم تویی، تو در میان نه
چه دریایی است این دریای پر موج *** همه در وی گم و از وی نشان نه
چه راه است این نه سر پیدا و نه پای *** ولیکن راه محو و کاروان نه
خیالی و سرابی مینماید *** چو بوقلمون هویدا و نهان نه
همه تا بنگری ناچیز گردد *** همه چیزی چنین و آن چنان نه
عجب کاری است کار سر معشوق *** جهان از وی پر و او در جهان نه
همه دل پر ازو و دل درو محو *** نشسته در میانِ جان و جان نه
اگر ظاهر شود مویی جز او نی *** وگر باطن بود مویی عیان نه
عجب سری که یک یک ذره آن است *** چه میگویم همین است و همان نه
دلی دارم درو صد عالم اسرار *** ولیکن شرح یک سِر را زبان نه
چنین جایی فرید آخر چه گوید *** زبان گنگ و سخن قطع و بیان نه
«فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری (۵۴۰ – ۶۱۸ قمری)»
آخرین دیدگاهها