برچسب: سینما

  • تنور و داستان های دیگر از هوشنگ مرادی کرمانی

    تنور و داستان های دیگر از هوشنگ مرادی کرمانی

    تنور و داستان های دیگر عنوان کتابی از داستان های کوتاهِ داستان سرای آشنای بچه های ایران، هوشنگ مرادی کرمانی، است. این کتاب که نخستین بار در سال 1381 چاپ شده بود؛ در سال 1395 برای شانزدهمین بار توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است. کتاب شامل 16 داستان کوتاه با نام های «قارقار کلاغ»، «تنور»، «شیر»، «بوی پلو»، «حمام»، «جنگل»، «رضایت نامه»، «اسماعیل شجاع»، «نقاشی»، «چهچه بلبل»، «چکمه»، «عکسِ عروس»، «انجیر بهاری»، «سنگِ اول»، «سنگ های من» و «سنگ روی سنگ» است. البته بعضی از این داستان ها چند سال پیش از چاپ نخست کتاب، منتشر شده بودند.

    خیلی ها هوشنگ مرادی کرمانی را با “قصه های مجید” می شناسند. اما تعداد زیادی از داستان های او دست مایه ی فیلم های سینمایی نیز شده اند. از داستان هایی که در همین کتابِ تنور گرد هم آمده اند، تاکنون سه فیلم سینمایی ساخته شده است. در ادامه این فیلم ها را معرفی می کنم. (بیشتر…)

  • مزارشریف . هیچ جنگی به نفع هیچ مردمی نیست

    مزارشریف . هیچ جنگی به نفع هیچ مردمی نیست

    – نفرهاتان صف ایستاده ان لب مرز. آماده حمله به افغانستان. این مردم طاقت یک جنگ دیگر رو ندارن.

    – این جنگ علیه مردم افغانستان نیست، به نفع اونهاست.

    هیچ جنگی به نفع هیچ مردمی نیست ….

    « مزارشریف، کارگردان: عبدالحسین برزیده – 1393 »

    توضیح بیشتر: فیلم سینمایی “مزارشریف” با بازی حسین یاری، مهتاب کرامتی و مسعود رایگان، روایتی ست از کشتار دیپلمات های ایرانی در کنسولگری ایران در شهر مزارشریف افغانستان که به دنبال هجوم نیروهای طالبان منجر به شهادت ده تن از کارکنان کنسولگری ایران می شود.

    کشتار دیپلمات‌های ایرانی روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ (۰۸ آگوست ۱۹۹۸) در کنسولگری ایران در مزارشریف به دنبال اشغال شهر توسط نیروهای طالبان رخ داد. در ابتدا مرگ هشت دیپلمات گزارش شد. مدتی بعد مرگ دو دیپلمات و یک روزنامه نگار دیگر نیز تایید شد.

    در ادامه برای افرادی که می خواهند بیشتر در مورد این حادثه بدانند، مطالبی را به نقل از روزنامه ی همشهری که در همان دوران چاپ و منتشر شده، نقل می کنم: (بیشتر…)

  • انقلاب . الآن وقتشه که اوضاع تغییر کنه

    انقلاب . الآن وقتشه که اوضاع تغییر کنه

    میدونی انقلاب ها چه جوری شروع میشن؟! … اونایی که کتاب می خونن میرن پیش اونایی که کتاب نمی خونن و میگن: «الآن وقتشه که اوضاع تغییر کنه!» …

    سرت رو بدزد، احمق!
    سرجیو لئونه، 1971

  • قصه ها به روایت رخشان بنی اعتماد، تلخ است اما هست

    قصه ها به روایت رخشان بنی اعتماد، تلخ است اما هست

    قصه هایی که “رخشان بنی اعتماد” در مقام کارگردان، تهیه کننده و فیلمنامه نویسِ فیلم “قصه ها” روایت کرده است، شاید کمی تلخ، کمی گزنده و یا حتی سیاه به نظر برسند.
    اما اگر کمی ریزبینانه تر به محیط پیرامون خود بنگریم؛ حتما قصه هایی به مراتب تلخ تر، گزنده تر و سیاه تر خواهیم دید. شایسته نیست برای آنکه کام زندگی خودمان تلخ نشود، قصه ها را نادیده بگیریم و یا روی آن ها را با خاک بپوشانیم.
    قصه ها - رخشان بنی اعتماد
    (بیشتر…)

  • سرپیکو – جهنم گاهی اوقات همان جایی است که زندگی می کنیم

    سرپیکو – جهنم گاهی اوقات همان جایی است که زندگی می کنیم

    بعدِ مرگت یه روز چشاتو وا می کنی و می بینی توی همین اتاق، با همین آدمای دور و برتی، اون وقت می فهمی که بردنت جهنم !

    دیالوگی از فیلم “سرپیکو” (Serpico) تولید 1973 میلادی
    کارگردان: سیدنی لومت (Sydney Lumet)

    اطلاعاتی در مورد این فیلم که از “ویکی پدیا” کپی کردم:
    الف- این فیلم بر مبنای سرگذشت واقعی «فرانک سرپیکو» پلیسی صادق و عدالت خواه که با محیط فاسدی که در آن زندگی می کرد ناسازگار بود، توسط «سیدنی لومت» ساخته شد. «فرانک سرپیکو» پلیسی نیویورکی است که به تسلیم ناپذیری شهرت دارد و حداقل چندین پلیس قسم خورده‌اند که او را بکشند. او به بدترین واحد ممکن منتقل می‌شود تا کشته شود تا آنجا که تیری به صورتش می‌خورد. بعد از مدتی حال سرپیکو بهتر می‌شود. به او ارتقاء درجه می‌دهند ولی او نمی‌پذیرد و برای همیشه آمریکا را ترک می‌کند.
    ب- فیلم در زمان نمایش غوغا کرد و با ستایش خوبی از سوی منتقدان روبرو شد.
    پ- «سیدنی لومت» فیلمبرداری را از صحنه های معمولی شروع کرد تا بازیگران کم کم در نقش خود حل شوند و سپس فیلمبرداری صحنه های دشوارتر شروع شد.
    ت- جدای از کارگردانی «لومت»، سنگینی فیلم بیشتر بر دوش «پاچینو» است که در یکی از نخستین نقش‌های سینمایی‌اش می‌درخشد، او قبل از ساخته شدن فیلم برای درک بهتر نقش، مدتی را با سرپیکوی واقعی گذرانده بود! خود «پاچینو» در این مورد می گوید:

    بیشتر سعی می‌کردم وقتم را با فرانک بگذرانم، آن قدر که حسی مثل او پیدا کنم. یک بار در ویلای اجاره‌ای من در مانتاک بودیم. نشسته بودیم و به آب نگاه می کردیم. با خودم گفتم خوب بگذار من هم مثل بقیه سوال احمقانه‌ای بپرسم که این بود: (چرا فرانک؟ چرا این کار را کردی؟) گفت: (خب، آل، نمی‌دانم. شاید باید بگویم چون… اگر نمی‌کردم وقتی به یک موسیقی گوش می‌کردم نمی‌دانستم کی هستم.) خیلی جالب قضیه را بیان کرد! این جور آدمی بود. از بودن با او لذت بردم. چشم هایش برق شیطنت داشت.

  • انارهای نارس – فیلمی از مجیدرضا مصطفوی

    انارهای نارس – فیلمی از مجیدرضا مصطفوی

    انارهای نارس قصه ی قطاریست که خود مقصد مسافرانش را تعیین می کند.

    هرکه در این بزم مُقرَب تر است، جام بلا بیشترش می دهند

    در خلاصه ی داستان این فیلم آمده است: «انسی و ذبیح شبها را در حاشیه ی شهر، در خانه ی اجاره ای خود عاشقانه سر می کنند و روزها در متن شهر، به شغلی بدون آتیه مشغولند. انسی از زنی سالخورده که دچار نسیان است مراقبت می کند و ذبیح در ارتفاع بلند برج های شهر به کارگری مشغول است. این زوج جوان بی خیال از این معیشت معلق، در آرزوی داشتن فرزند، شب و روزشان را سر می کنند، تا اینکه…»

    اطلاعات فیلم شناختی انارهای نارس (بیشتر…)

  • استراحت مطلق – فیلمی از عبدالرضا کاهانی

    استراحت مطلق – فیلمی از عبدالرضا کاهانی

    استراحت مطلق تصویری است بدون رُتوش از آدم ها، روابط بین آنها و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم.

    کارگردان: عبدالرضا کاهانی

    چقدر دردناک است که چون تصویری واقعی از جامعه ارائه می دهیم، باید آن را از دید کودکانمان پنهان کنیم (تماشای این فیلم به افراد زیر شانزده سال توصیه نمی شود). چرا که بسیار متفاوت است با آن دنیایی که در قصه ها و افسانه ها و رؤیاها برایشان ساخته ایم. و باز چه رنج آور است که بدانیم این تصویر همانا آیینه ایست پیش روی ما.

    «س.م.ط.بالا»

  • چند متر مکعب عشق

    چند متر مکعب عشق

    چند روزی هست که فیلم سینمایی “چند متر مکعب عشق” به شبکه ی نمایش خانگی وارد شده است. این فیلم به کارگردانی “جمشید محمودی” در سی و دومین دوره جشنواره بین المللی فجر، سیمرغ بلورین بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد و در شش زمینه ی دیگر نیز کاندید دریافت جایزه بود. فیلم درباره ی عشق بین صابر (با بازی ساعد سهیلی) و مرونا (مهاجر افغان – با بازی حسیبا ابراهیمی) است. عشقی که فرجامش را هیچکس نمی داند.

    این فیلم بهانه ای بود تا در 29 بهمن سال 1393 برنامه ی “راز” که از شبکه ی چهارم سیما و با اجرای “نادر طالب زاده” روی آنتن می رود با دعوت از “نوید محمودی” تهیه کننده فیلم، “محمدکاظم کاظمی” شاعر و مهاجر افغان ساکن مشهد، “مهدی طوسی” دبیر فرهنگی خبرگزاری تسنیم و “حسین محمودیان” مستندساز و نویسنده به موضوع مهاجران افغان در ایران بپردازد.

    با توجه به اینکه امروز از بنیانگزار انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمت الله علیه، یاد می شود و سالروز رحلت ایشان هم هست؛ خوب است به آرمان های انقلاب هم توجه شود و آن هم ساختن نظامی انسانی و مبتنی بر ارزشهای اسلام که برابری و برادری بین همه ی انسان ها از هر قوم و نژاد است. در این برنامه محمدکاظم کاظمی به عنوان یک مهاجر افغان حرف هایی دارد که خواندنشان تامل برانگیز است:

    چرا کمتر رسانه به موضوع مهاجران افغان در ایران توجه کرده است؟
    پاسخ این سوال را اهالی رسانه و مسئولین امر بهتر می توانند بگویند ولی حقیقت این است که این کم توجهی در این سال ها نسبت به بخشی از مردم افغانستان که در ایران بودند و حدود 30 تا 35 سال در این کشور حضور داشتند و به واقع از لحاظ اجتماعی بخشی از این جامعه شدند، کاملا مشهود است. درست است که مهاجرین از لحاظ حقوق قانونی هم طراز با میزبانان ایرانی خود نیستند ولی از لحاظ انسانی و از این جهت که بخش عمده ای از عمرشان و برای برخی همه ی عمرشان در ایران گذشته است به واقع از لحاظ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و از جوانب مختلف بخشی از جامعه ی ایران به شمار می روند. این پرسش برای ما هم مطرح است که چرا بخشی از انسان هایی که در این اجتماع زندگی کردند، کمتر دیده شده اند و کمتر توانستند در این اجتماع حرف بزنند. درحالیکه این ضرورتِ بسیار بزرگی بوده است.

    (بیشتر…)

  • ارزش جنگیدن داره

    ارنست همینگوی یه جایی نوشته: دنیا جای بسیار خوبیه و ارزش جنگیدن داره، اما من فقط با قسمت دومش موافقم!!

    هفت (Seven) – سال 1995 میلادی

    کارگردان: دیوید فینچر

  • دزدان دوچرخه به کارگردانی ویتوریو دسیکا

    دزدان دوچرخه به کارگردانی ویتوریو دسیکا

    مرد مضطرب و هراسان، کوچه های شهر رُم را می گردد تا چیزی را پیدا کند که زندگی خود و خانواده اش به آن وابسته است. یک دوچرخه. و این بن مایه ی فیلم سینمایی “دزدان دوچرخه” است. دوچرخه ای که چند دزد آن را ربوده اند و حالا مرد به همراه پسر کوچکش رد آن ها را دنبال می کند تا شاید بتواند دوباره به کار بازگردد.
    این فیلم که در سال 1948 میلادی ساخته شده، در حال و هوای پس از جنگ جهانی دوم است. زمانی که مردم ایتالیا هنوز از بحران های اقتصادی پس از جنگ رنج می برند. “Antonio Ricci” پدر خانواده ای با دو فرزند است. او راهی برای امرار معاش ندارد تا اینکه یک بنگاه کاریابی شغل “اعلان چسبانی” را برای او پیدا می کند. او برای دریافت شغل باید یک دوچرخه داشته باشد؛ اما در اولین روز کاری، دزدها دوچرخه ی او را می ربایند و تمام امیدهای “ریکی” از بین می رود…
    نام اصلی فیلم “Ladri di biciclette” به زبان ایتالیایی است و نقطه ی اوج فیلم زمانی است که ریکی از یافتن دوچرخه خود نا امید شده و درمانده می شود. آنگاه وسوسه ای در درون او شکل می گیرد. او سعی می کند یک دوچرخه بدزدد ولی تلاش او برای اینکار ناکام مانده و صاحب دوچرخه با کمک مردم او را به دام می اندازد و این در حالی است که پسر کوچکِ ریکی تمام ماجرا را می بیند.
    کارگردان فیلم “Vittorio De Sica” (ویتوریو دسیکا) توانسته یکی از تاثیرگذارترین فیلم‌های تاریخ سینمای جهان را بسازد.