بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.
حکایت
34 مقاله
34
یکی را از ملوک مدّت عمر سپری شد. قایم مقامی نداشت. وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی…
یکی از متعبّدان در بیشه زندگانی کردی و برگ درختان خوردی. پادشاهی به حکم زیارت به نزدیک…
یکی از وزرا پسری کودن داشت. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مراین را تربیتی میکن مگر…
زیر پایت گر بدانی حال مور *** همچو حال توست زیر پای پیل یکی را از ملوک،…
یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و…
مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار* رفت که دوا کن؛ بیطار از آنچه در چشم ستوران*…
بهانه یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست. گفت: «اسب دارم؛ اما سیاه است.» گفت: «مگر اسب…
جمعی نزد یزید رقاشی بودند و هر یک چیزی آرزو می کرد؛ یزید به ایشان گفت: «من…
روزی حکیم به همراه تعدادی از مریدان، به بازار بزرگ شهر روانه شدند. هر یک را به…