حکیمی، پسران را پند همی داد که جانان پدر، هنر آموزید که مُلک و دولت دنیا اعتماد…
حکایت
34 مقاله
34
می گویند دو شاکی رفتند پیش ملانصرالدین. شاکی اول گفت: «من از فلانی پول طلب دارم، نمی…
از بایزید بسطامی، رحمة الله علیه، پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟ گفت: من ده ساله…
حکیم، تنها در کوچه، در پناه خُنکای سایه ی دیواری، نشسته بود. سر به جیب مراقبت فرو…
حکایت دیوانهای که از سرما به ویرانهای پناه برد و خشتی بر سرش خورد منطق الطیر عطار…
حکایت موشی که به دعای زاهد مستجاب الدعوه به پیکر دختری درآمد «کلیله و دمنه، نصرالله منشی،…
درویشی مستجاب الدعوة در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند؛ بخواندش و گفت: دعای خیری…
نقلست که یک روز شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه یکی را دید زار میگریست. گفت: چرا میگریی؟…
نقلست از شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه که گفت: عمری است که میخواهم که گویم “حسبی الله”…