تا چهل سالگی که مغزم خوب کار می کرد، به ریاضیات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر که به کلی مغزم کار نمی کرد به سیاست!
برچسب: تفکر
-
تاکنون متوجه شده اید فکر و رفتارتان چقدر متفاوت هستند؟
آیا تا حالا متوجه شده اید که در بعضی ازموارد فکر و رفتارتان چقدر متفاوت هستند؟
می توانید همزمان با اینکه دلتان می خواهد سر رئیس تان را از بدن جدا کنید در همان حال به حرف های او گوش می کنید و لبخند بزنید.
با این حال رفتار اشخاص در موقعیت می تواند شمایی از فکر، احساس و انگیزه ی رفتار را نشان دهد. اگر کسی در مجلس عزاداری گریه می کند می شود حدس زد که غمگین است و اگر کسی اسکار گرفته است و روی صحنه گریه می کند می شود حدس زد که خوشحال است.
صدا دار فکر کردن روشی است که به روشهای کهنه درون بینی، جان دوباره داده است. از شخصی می خواهند هنگام حل مساله، روش حل آن را توضیح بدهد. با این روش مشخص شد روش عملی حل مساله با آنچه فکر می کنید تفاوت فاحشی دارد.
آیا تا به حال یک خطا را چندین بار تکرارکرده اید؟
نگران نباشید همه چنین مشکلی داشته اند. مردم چند نتیجه گیری اشتباه نمی کنند، چند بار دچار همان نتیجه گیری غلط می شوند. همه انسانها خطای تفکر دارند. گاهی این خطا به خاطر نتیجه گیری غلط است.
مغز انسان عاشق گروه بندی است. گروه می سازد، اطلاعات را در گروه جای می دهد و به گروه های قدیمی، اعضای جدید اضافه می کند.
گروه ها سنگ بنای تفکر هستند. می شود نام آن ها را مفهوم گذاشت. بهترین راه برای فهمیدن محتوای مفاهیم پیچیده ی یک نفر توجه به رفتار اوست. وهمچنین اعتماد کردن به اوست.
برای تفسیر اطلاعات جدید هم، ذهن دائما به اطلاعات قدیمی رجوع می کند. اگر بین اطلاعات جدید و شمای قدیمی تناقضی پیدا کند یا اطلاعات قدیم را به روز می کند یا از خیر اطلاعات جدید می گذرد.
اگر از منظر اطلاعات قدیم به اطلاعات جدید نگاه کنیم؛ یعنی دنبال رسیدن به توقع خود هستیم و هر اطلاعات جدیدی با شمای قدیم همخوانی نداشته، متاسفانه حذف می شود. و در رفتار نمود پیدا می کند.
ما هرچه هستیم نتیجه تصمیم هایی است که تا الان گرفته ایم.
سود و زیان ها، حاشیه های فکری، روند جایگزینی، نتیجه تصویر سازی های ذهنی و همه و همه ی افکار و تصمیمات تحت تاثیر زمان اجرایی شدن رفتار هستند.
قضاوت با استفاده از اطلاعات موجود برای نتیجه گیری و ارزیابی دیگران انجام می شود.فکر شبیه خط مونتاژ ( تولید ) بسیار پیچیده است که با تجزیه و تحلیل خطاها وا فکار درونمان، بروز می کند و عوامل بیرونی ودرونی سبب رفتار خاص در موقعیت خاص می شود.
قطعات فکری ودرون بینی استفاده از گزارش شخصی افراد است. یعنی افراد احساس و تصور خود را آن گونه که هست بنویسند. و برای این منظور استفاده می شود که برخی روان شناس ها معتقد هستند اگر بتوان فکر را به قطعات کوچک تقسیم کرد می شود با همان قطعات فکر دیگری ساخت. به عبارت دیگر افکار قابل پیش بینی و اصلاح هستند.
-
فناوری. پطروس نیستیم و طوفان تغییر مغزها قابل پیشگیری نیست
مطلبی که در ادامه می آید از سایت “انسان شناسی و فرهنگ” کپی شده است. می دانم که مطلبی مفصل است و خواندن تمام آن حوصله می خواهد.
ارجاع به منبع اصلی: حسام الدین مطهری. ما پطروس نیستیم و طوفانِ تغییر مغزها قابل پیشگیری نیست. لینک: http://anthropology.ir/article/30627
در دهه ی هفتاد خانواده ی ما صاحب یک دستگاه کامپیوتر شخصی شد. سودایِ تجاری “بیل گیتس” مرزها را تا ایران درنوردیده بود و هیچ ورِ این تجارت به خصومتِ دولتها نمیاندیشید. اولین باری که کلمه ی «ویندوز» را شنیدم بهتزده از پدرم پرسیدم: «پنجرهها؟ یعنی چه؟» و بسیار پیشتر از آن، درست وقتی که اولین بار کامپیوتر را روشن کردیم، از او خواستم تا وسیله بامزه جدیدمان را امتحان کند. چشمانتظارِ ماجراجویی تازه و گشوده شدنِ دروازه دنیایی شگفتآور بودم. مثلِ نظارهگرِ انقلابی جدید و بزرگ بودم که میخواست تحولها را به چشم ببیند، بیآنکه بداند چه روی داده است. انتظار داشتم بهوسیله کلیدهایی که با سیم به جعبه مستطیلی وصل شده بود از کامپیوترم سؤال بپرسم و او، بیآنکه لحظهای درنگ کند و لفتش بدهد، پاسخ را روی جعبه نورتابِ روبهرویم نشان بدهد. اما ابداً این طور نبود. وقتی فهمیدم گزاره «وسیلهای آمده که هر چه ازش بپرسی فوری جوابت را میدهد» کاملاً باطل است، برای مدتی نگران شدم. سالها بعد به این نتیجه رسیدم که ما پیش از آنکه بفهمیم کامپیوتر چه کارهایی را راه میاندازد به استقبالش رفتیم.
مدتی قبل، یکی از مخاطبانِ وبلاگم با اشاره به مطلبی که در یکی از شمارهای پیشینِ “جهان کتاب”(حسامالدین مطهری، «دگردیسی ذهنها: تبدیل ذهن پردازشگر به دالان اطلاعات نامفید»، جهان کتاب، ش 313-315) منتشر شده بود برایم روایت کرد که پسر کوچکش از او سؤالی پرسیده و او هم گفته است: «نمیدانم.» پسرک بلافاصله گفته بود: «پس یادت باشد وقتی به خانه برگشتیم توی اینترنت دربارهاش جستوجو کنیم.» از کودکش پرسیده بود: «چطور مگر؟» و چنین جوابی گرفته بود: «بچهها میگویند هر چه بخواهی جوابش توی اینترنت هست.» او برایم نوشته بود که دقایقی سکوت کرده و بعد به پسرش گفته است: «اما یادت باشد که اطلاعاتِ توی اینترنت قبل از اینکه آنجا بروند توی کتابها بودهاند.»
بینِ خاطره کودکیِ من و مواجههام با کامپیوتر با روایتِ مخاطبِ یادداشتم فاصله زمانی بسیاریست. شاید به نظر بیست سال عمرِ زیادی نباشد، اما در جهانِ فناوری حتی یک ماه هم ممکن است پر از رویدادِ تازه باشد. اما یک واقعیت همچنان پایدار مانده است: ما از فناوری انتظار داریم مشکلاتمان را حل کند، جوابِ سؤالاتمان را بدهد و اوضاعِ بدِ احتمالی را بهسرعت روبهراه کند. آسایش هوسِ ذاتی بشر است که حالا از بُتِ فناوری انتظارش را داریم.
در دورهای که بهشدت غمگین بودم، روزانه ساعتها به صفحه ایمیلم خیره میشدم و بیآنکه بدانم منتظرِ ایمیلِ چه کسی هستم، در وضعیتی نشسته اما بیقرار انتظار میکشیدم. چونان کوهِ ماسهای که بادروبهها آرام آرام آن را تحلیل میبرند روحِ من در معرضِ بادروبه زوالآوری بود که آن را «امیدِ واهی به فناوری » مینامم. حالا که به آن روزها فکر میکنم میبینم من هم چونان بسیاری دیگر که در اطرافم زندگی میکنند از فناوری فرا انتظاراتی محال داشتهام.
درباره کتاب حرف خواهم زد، اما نمیتوان درباره اسیر حرف زد بدونِ آنکه از وضعیتِ اسارتگاه سخن گفت. گمان میبرم که اسیر، آدمیست؛ انسانهایی که هر روز در پیادهرو، تاکسی، اتوبوس، مترو و حتی محلِ کار کنار دستمان هستند و دیگر نرمنرم میتوان برای همهشان توصیفی مشترک به کار برد: «مردان و زنانی که سرشان توی گوشی موبایل است.» تعبیرِ توهینآمیزی به نظر میرسد اگر این قشر را انگشتمغز خطاب کنم؟ قصدِ توهین ندارم و سعی میکنم در ادامه بگویم چرا چنین تعبیری را برگزیدهام و نسخهام برای برونرفت از این منجلاب چیست. (بیشتر…)
-
بودن یا نبودن
می گوید: «من فکر می کنم، پس هستم.»
می گویم: «به چه چیز فکر می کنی؟»
می گوید: «به خودم، انسان، زندگی، مرگ، جنگ، صلح و طبیعت…»
می گویم: «چه نتیجه ای می گیری؟»
می گوید: «بودن خوب است اما نبودن خوب تر.»
«س.م.ط.بالا»