خاموشانه من در صدف تنها با دانه ای باران پیوسته می آمیختم پندار مروارید بودن را غافل که خاموشانه می خشکد در پشت دیوار دلم…
پدر و مادرها به ندرت فرزندانشان را رها می کنند، بنابراین بچه ها آنها را رها می کنند. می روند. دور می شوند. لحظاتی که…
یک نفر باید … یک نفر باید دستمالی روی این ستاره ها بکشد. گرد رویشان نشسته. یک نفر باید دستمالی روی این ستاره ها بکشد…
جزء از کل (A fraction of the whole, 2008) که امروزه در بازار کتاب ایران بسیار شناخته شده و بارها تجدید چاپ شده است، اولین…
پدر سرگی (به انگلیسی: Father Sergius، به روسی: Отец Сергий) عنوان داستانی کوتاه از لئو تولستوی (Lev Nikolaevich Tolstoi) است که بین سالهای 1890 تا…
می خواهم به وطن برگردم؛ برادرم راگم کرده ام. شخصیتی استثنائی خاطره ای گنگ **** من دختری پانزده ساله ام و او یونیفرمی سی…
کشتی در بندر امنیت دارد، ولی کشتی برای این ساخته نشده است. A ship in port is safe, but that’s not what ships are built…
نمی توانم تظاهر کنم از بدبختی های بقیه خوشحال نمی شوم چون می شوم – از مرگ یا بیماری نه، مثلا وقتی تلفن عمومی سکه…
توجه: نوشته ای که در پی می آید، یک لفاظی سیاسی نیست؛ طنزی تلخ از یک واقعیت است. طنزپردازی در آمریکا، جامعه ی آمریکایی را در…
مقتل بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود بر تو میشد زخمها زد، بر من اما ننگ بود با خودم گفتم بگیرم دست یا…