«سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال)» چه خوش سروده: دست مزن! چشم، ببستم دو دست *** راه…
انسان
90 مقاله
90
وقتی ظلم ظالم را دیدم و فریاد برنیاوردم؛ علی مرد. وقتی در طمع ریالی بیشتر فریبکاری کردم؛…
خوب، خدا می خواست موجودی را خلق کند که لیاقت دوستی خدا را داشته باشد، پس اراده…
روی صندلی راحت نبود. اما چاره ای نداشت. مدت زیادی روی تخت دراز کشیده بود و حالا…
زنده ای. چشمانت باز می شوند. سقف اتاق نم ندارد، غم دارد. رویت را بر می گردانی…
در زمان های بسیار دور (البته نه آنقدر دور که نتوان با قطار و هواپیما و… رفت)…