برچسب: چشم

  • چشم های رؤیایی

    در خیل نگاه های خیره ی ساکنان شهری خیالی، دو چشم رؤیایی هست که خواب مرا آشفته می کند.

    «س.م.ط.بالا»

  • چشم و ابرو

    دیگر به کسی نخواهم گفت: «بالای چشم هایت ابروست». شاید ابروهایش را دوست نداشته باشد!

    «س.م.ط.بالا»

  • باران اسیدی

    باران اسیدی

    چشم هایم، صورتم می سوزد. هنوز هوا سرد نشده است. اما باران های شهر، اسیدی شده اند.

    «س.م.ط.بالا»