در شهری زندگی می کنم که عده ای از سطل های آشغال ارتزاق می کنند؛ عده ای از تقاطع خیابان های بی سرانجام و عده ای از فروشِ … . در شهری زندگی می کنم که عده ای شب ها را کنار خیابان سر می کنند؛ عده ای زیرِ پُل ها و عده ای میهمانِ موش های غول پیکرِ جوی های بی حیات. در همین شهر عده ای از فرط خوشی مانده اند که کجای خود را جِر بدهند. راست می گفت “توماس هابز”: «انسان گرگِ انسان است.»
پی نوشت:
به نقل از روزنامه ی اعتماد، شماره ی 2362 به تاريخ 91/1/17، صفحه 16، نوشته ی منوچهر دين پرست:
هابز برخلاف بسیاری از فلاسفه انسان را یک موجود اجتماعي نمی شمارد و آن را خلاف حالت طبیعی زندگی انسان می داند. در آن زمان هر فردی خوبی و خوشبختی را برای خود می خواهد و میل به تسلط بر دیگران دارد. (بیشتر…)