شعر زیر توسط آقای “محمد نظری ندوشن” سروده شده و من آن را از سایت “دفتر طنز حوزه ی هنری” به نشانی اینترنتی http://www.daftaretanz.com ، نقل کرده ام.
دائم از غصه میزنم بر سر
زندگی مشکل است بیدلبر
دوستانم شدند بابا، و
بنده هستم هنوز بیهمسر
پیرمردی مجردم، که همه
میدهندم نشان به یکدیگر
پسرِ پیر داند ارزش زن
پیر دختر هم ارزش شوهر
زرگر از قدر زر خبر دارد
گوهری داند ارزش گوهر
وای بر من، خروس با مرغ است
شدهام از خروس هم کمتر
نه جگر دارم و نه دندانی
بسکه دندان گذاشتم به جگر
گرچه در بین جمع خاموشم
دارم آتش بر زیر خاکستر
گفت یک بچه دبستانی:
«میم مثل چه؟» گفتمش: «محضر»
با تو از راز خویش میگویم
گرچه آن را نمیکنی باور:
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم