آنکس که امید به پیروزی در ستیزه ای را ندارد یا آشکارا در حال شکست است، می خواهد هر چه بیشتر شیوه ی ستیزش دیگران را به شگفتی وادارد.
«فردریش نیچه»
آنکس که امید به پیروزی در ستیزه ای را ندارد یا آشکارا در حال شکست است، می خواهد هر چه بیشتر شیوه ی ستیزش دیگران را به شگفتی وادارد.
«فردریش نیچه»
من دوستارِ دلیرانام: اما شمشیرزنی بس نیست. باید دانست که را به شمشیر باید زد!
وچه بسا در خویشتنداری و بگذاشتن و بگذشتن دلیری بیشتری هست: از این راه میتوان خود را برای دشمنی ارزنده تر نگاه داشت!…
دوستان، شما میباید خود را برای دشمنانی ارزندهتر نگاه دارید. از این رو میباید بسیاری را بگذارید و از کنارشان بگذرید.
به ویژه از کنار بسی فرومایگان که در گوشِتان دربارهیِ ملت و ملتها هیاهو میکنند.
چشمانِتان را از «باد» و «مباد» ایشان پاک نگاه دارید! آن جا حق بسیار است و ناحق بسیار؛ و هرکه بدانها بنگرد خوناش به جوش می آید.
دیدن همان و تیغ کشیدن همان! پس به جنگلها رو و شمشیر ات را بخوابان!
راهِ خویش در پیش گیر و بگذار ملت و ملتها به راههای خویش روند، که بهراستی راههایِ تاریکیست که بر آنها دیگر هیچ امیدی پرتوافکن نیست!
«چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری»
پیامدهای کردارمان گریبانمان را میگیرند، بیاعتنا به اینکه ما درین میانه خود را «اصلاح» کرده ایم.
به آنانی که راه را از من پرسیده اند چنین پاسخ داده ام: «این – اکنون راه من است. راه شما کدام است؟» زیرا راهِ مطلق در کار نیست.
تا به یک بیمار یا یک سالخورده یا یک جَسَد بر میخورند در دَم میگویند: «زندگی باطل است!» اما اینان تنها خود باطل اند؛ خود و چشمانِ شان که جز یک نما از هستی را نمیبیند. فرو رفته در عمق افسردگی و آرزومندِ یک حادثهی کوچک که مرگ آوَرَد: این گونه چشم به راه اند و دندان برهم میسایند.
ما به دوره ای تعلق داریم که فرهنگ را این خطر تهدید می کند که با ابزارهای فرهنگی نابودش سازند.