برچسب: علی

  • ماه غریبستان ؛ ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی

    ماه غریبستان ؛ ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی

    ماه غریبستان

    ديده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشينت رضا
    ديده بگشا بر عدم ای مستی هستی فزا
    دیده بگشا ای پس از سوء القضا حسن القضا
    دیده بگشا از کَرَم، رنجورِ دردستان علی!
    بحرِ مروارید غم، گنجورِ مردستان علی!

    دیده بگشا، رنج انسان بین و سیلِ اشک و آه
    کِبرِ پَستان بین و جامِ جهل و فرجامِ گناه
    تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش، بیم چاه
    دیده بگشا بر ستم، بر این فریبستان، علی!
    شمع شبهای دُژم، ماه غریبستان، علی!

    دیده بگشا نقش انسان ماند با جامی تهی
    سوخت لاله، مُرد لیلی، خشک شد سرو سهی
    ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
    دیده بگشا ای صنم، ای ساقی مستان، علی!
    تیره شد از بیش و کم آیینه هستان، علی!

    «علی معلم دامغانی»

    پی نوشت: این ترانه در آلبوم “ماه غریبستان” از کارهای قدیمی “محمد اصفهانی” اجرا شده است. در همان آلبوم “علی معلم دامغانی” نیز شعر را دکلمه کرده است.

    دکلمه با صدای شاعر – علی معلم دامغانی

    اجرا با صدای محمد اصفهانی

  • رنج های علی و پیروانش. گزیده ای از سخنرانی دکتر علی شریعتی

    رنج های علی و پیروانش. گزیده ای از سخنرانی دکتر علی شریعتی

    رنج بزرگتر از اینکه ملتی عاشق علی باشد و عاقبت یزید را داشته باشد نیست. چه رنجی بالاتر از اینکه در این دنیا یک ملت، نشان علی بر پیشانی سرنوشتش خورده باشد و در عین حال از فقر، خواب، تخدیر، تفرقه، کوتاه اندیشی، بدبینی، ضعف و ذلت رنج ببرد.

    دکتر علی شریعتی در نهم آبان ماه سال 1351 هجری شمسی، برابر با هجدهم ماه مبارک رمضان در حسینیه ی ارشاد سخنرانی می کند. آنچه شریعتی می گوید، حرف امروز و درد امروز نیز هست. بخش هایی از این سخنرانی، نیایشی است که از دکتر شریعتی به جای مانده و در فضای مجازی نیز بسیار نشر پیدا کرده است. با توجه به اینکه مدت زمان سخنرانی بیش از یک ساعت است، بخش هایی از آن را به صورت گزیده در این مطلب نقل می کنم. همچنین سعی کردم حالت گفتاری را به حالت نوشتاری تغییر دهم.

    چه رنجی بالاتر از اینکه نسل قدیم ما که به علی و به مذهب علی وفادار مانده، قدرت زایندگی و حرکت خود را از دست داده، به جمود و توقف دچار شده و نمی تواند نسل آینده را به تاریخ و فرهنگ و مذهب علی پیوند دهد.

    رنج های پیروان علی بیشتر از رنج های خود علی است.

    علی، تجسم عدالت مظلوم در تاریخ بشر است. علی نه تنها قرآن ناطق است، بلکه آزادی، عدالت و انسانیت متعالی ناطق نیز هست. رنج علی از تمام رنج ها و شهادت ها و شکنجه ها و شلاق هاییست که بشریت خورده و ستم ها، پریشانی ها، فریب ها و خیانت هایی که بر روح و وجدان بشریت وارد شده است.

    علی انسانی است که وقتی به حکومت می رسد، اولین کاری که می کند یک کار انقلابی است و تا وقتی می میرد، انقلابی می میرد. او تنها حاکمی است که در طول حکومتش انقلابی ماند و حتی از زمانی که تنها بود و بی مسئولیت، انقلابی تر. این سرنوشتی است که همه ی انسان ها بر عکس آن را طی می کنند؛ همه انقلابی هستند و پس از روی کار آمدن، محافظه کار می شوند.
    علی بعد از مرگش حیاتی بارورتر از دوره ی زندگیش دارد و رنج هایی بزرگتر. و آن رنج ها ما هستیم. علی از رنج انتصاب او به ما و از رنج انتصاب ما به او، رهایی پیدا نکرده است. برای رنج او، کاری بکنیم. (بیشتر…)

  • تهذیب نفس – کلامی از حضرت امیر

    کَیفَ یُصلِحُ غَیرَهُ مَن لا یُصلِحُ نَفسَه ؟!

     

    کسی که قادر به اصلاح و تهذیب خود نیست، چگونه می تواند به تهذیب دیگران بپردازد؟!

  • به من فحش می دادند، زیرا تو را دوست می دارم

    به من فحش می دادند، زیرا تو را دوست می دارم

    دست نگاشته ای که در ادامه می آید در آخرین روزهای حیات شهید دکتر مصطفی چمران در خوزستان و هنگامی که از ناحیه پا مجروح بود نوشته شده است. (به نقل از کتاب “علی، زیباترین سروده ی هستی”)

    دکتر مصطفی چمران در 31 خرداد ماه سال 1360 و در جبهه ی دهلاویه به شهادت رسید.

    ای علی، ای علی، ای علی به من تهمت زدند، مرا محکوم می کردند، به من فحش می دادند، زیرا تو را دوست می دارم.

    ای علی، نمیدانی که چه جنایت ها کردند، چه ظلم ها، چه بدی ها، که همه را تحمل کردم. فداکاری می کردم، باز هم فحش می دادند، بدی می کردند.
    یکباره به خود آمدم، دیدم که در سرتاسر ایران به من بد می گویند، حتی مومنین به خدا نسبت به من اهانت می کنند، مشکوک اند، مرا جنایتکار می دانند، سَب می کنند، فحش می دهند. مگر نه این بود که به فرمان امام در کردستان جنگیدم و دشمنان را قلع و قمع کردم. در مقابل فداکاری ها و جانبازی ها، در راه پاسداری از انقلاب، چگونه ممکن است که ایران را از فحش و ناسزا پُر کنند، و از زمین و آسمان تهمت و شایعه بسازند، مرا جلاد تَلِ زَعتر، جلاد کردستان بخوانند و حتی یک نفر هم در ایران از من دفاع نکند، همه سکوت کنند، گویی که با سکوت خود، تهمت و شایعه های دروغ را تصدیق می کنند.
    به خود آمدم. دیدم که همه بر قتل من کمر بسته اند، همه ی سازمان ها و احزاب می خواهند مرا بکُشند، همه روزه دوستان مرا به خاک و خون می کشند، به خانه های آن ها می ریزند، هر یک از دوستانم را بیابند یا می کشند یا می زنند یا اسیر می کنند. چرا این طور است؟ زیرا من خواسته ام که معیارهای تو را پیاده کنم، نتوانسته ام که شرف و دین خود را به سیاست بازان بفروشم، نتوانسته ام که با سرنوشت هزاران بی گناه بازی کنم، نتوانسته ام که احساس تعهد و مسئولیت وجدانی خود را بکشم و در مقابل ظلم ها و جنایت ها سکوت کنم.
    شیعه ی علی از مرگ نمی ترسد. معیارهای خدایی خود را در مذبحه سیاستمداران قربانی نمی کند و برای من زندگی ارزشی نداشت که به خاطر آن اسارت فریبکاران و دغلکاران را بپذیرم و روح خود را بکشم، برای آنکه جسم خود را محافظت کنم.
    ای علی، تو گفتی که مرگ شرافتمندانه، هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح دارد، و من نیز بر این اعتقاد مقدس، همه ی وجودم را آماده ی قربانی شدن کردم تا تسلیم زندگی ننگین نشوم.
    ای علی هنگامی که جوان بودم و از قهرمانان عالم لذت می بردم، قهرمانی های تو مرا فریفته بود. نبردهای بدر و احد و خندق مرا به وجد می آورد. هنگامی که در خیبر را با یک دست می کندی، دیگر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم.
    ای علی، بزرگتر شدم، به علم و ادب پرداختم، علم تو و ادب تو مرا فریفت.
    ای علی بزرگتر شدم، ایمان تو و عرفان تو مرا مبهوت کرد…
    ای علی اکنون دردها و غم های تو مرا مسحور کرده است. (بیشتر…)

  • علی را من کشتم!!!

    وقتی ظلم ظالم را دیدم و فریاد برنیاوردم؛ علی مرد.
    وقتی در طمع ریالی بیشتر فریبکاری کردم؛ علی مرد.
    وقتی مجنونی دیدم سرگشته در کوچه ها و پوزخندی زدم؛ علی مرد.
    وقتی سائلی نا امید از درب خانه ام رفت؛ علی مرد.
    وقتی درمانده ای دیدم بی سرپناه مانده و پناهش ندادم؛ علی مرد.
    وقتی دیدم دختری کنار خیابان ایستاده و… ؛ علی مرد.
    وقتی دست نوازش بر سر یتیمی نکشیدم؛ علی مرد.
    وقتی که حرص میز و مقام کورم کرد؛ علی مرد.
    وقتی که مالم حرام شد ؛ علی مرد.
    وقتی انسانیت و شرف و مردانگی فراموش شد؛ علی مرد.
    وقتی دغدغه ی بزرگ زندگیم شکم شد؛ علی مرد.
    علی یک تن خاکی نبود که به ضربه شمشیری حقیر از پای دربیاید. علی معرفتی است. هر روز او را می کشم و تنها سالی یکبار برای مرگش گریه می کنم.
    آری… علی را من کشتم!!!

    «س.م.ط.بالا»
    (مصادف با بیست و دوم ماه رمضان 1433 هجری قمری)