لبخند به لبشان میآید
شاگرد اولها
که بهترین هستند
مدال به سینهشان میآید
کارمندان نمونه
که منظمترین هستند
من اما
هر بار که تیرم به هدف مینشیند
تنها فریادی میکشم
و سینهام میسوزد
زیرا من
یک تفنگ آخرین مدل هستم
من غمگینم، غمگینم
غمگین
با بغضی به بزرگی
یک گلوله آر پی جی (بیشتر…)
برچسب: علی محمد مؤدب
-
کاشکی تفنگ ها هم میمُردند؛ شعری از علی محمد مؤدب
-
کهکشان چهره ها گزیده ای از اشعار “علی محمد مؤدب”
کتاب “کهکشان چهره ها” گزیده ای از اشعار “علی محمد مؤدب” در قالب نیمایی است که بین سال های 1386 تا 1390 هجری خورشیدی سروده شده اند.
تعدادی از آنها را اینجا می نویسم:یک…………………..
دل به ابرهای هرزه خوش مکن!
روی با ستارگان ترش مکن!
هیچ، هیچ، هیچ
هیچ غیر حرف آسمان درست نیست
آسمان هر آنچه دود را ز یاد می برد
پیش بینی هوای این و آن درست نیست
موضع خروسکان بادسنج را
باد می برد!دو…………………..
سنگ قبر
طرح روی جلدِ
داستان زندگی است!سه…………………..
آشیانه ی پرندگان مرده ام
حال من
حال مسجدی
که تمام شب
بی نماز مانده است و آفتاب سر زده است
حال مسجدی قدیمی و بزرگ که
از اذان صبح
تا صلاتِ ظهر
هر چه فکر کرده جز توریست ها
هیچ کس به خاطرش نیامده است!