باران میبارد؛ یادمان باشد که شاکر باشیم…
و نگوییم مدام نیمی از سد خالیست.
و اگر سیل آمد، لعن و نفرین نکنیم باران را.
و بدانیم که ما، خود مقصر هستیم. بدانیم طبیعت هرگز سرِ ناسازگاری ندارد با ما…
اندکی فکر کنیم. پس از این عمر دراز بشری که هزاران زخم بر جانِ طبیعت زدهایم، زخمِ زبانش نزنیم.
زیر باران برویم. چرخی بزنیم و آغوش باز کنیم تا بشوید ما را.
بگذاریم کمی، روحمان تازه شود. اندکی لوح سیاه دلمان خیس شود و غباری که نشسته بر اندیشهیمان شسته شود.
باران میبارد؛ یادمان باشد که شاکر باشیم…
«س.م.ط.بالا»

The Legend Of The Crabe Phare
این داستان یک هیولاست. افسانهای از دریاها. یک خرچنگ غول پیکر که کشتیها و قایقها را به زیر آب کشیده و آنها را غرق و نابود میکند.
اما وقتی همراه با داستان به اعماق دریا میرویم با موجودی نه چندان ترسناک و حتی میتوان گفت دوستداشتنی مواجه میشویم که علاقه دارد مجموعهای از کشتیها و قایقها داشته باشد.
اوضاع به همین شکل باقی نمیماند و محل زندگی خرچنگ مورد توجه گردشگران قرار میگیرد و خرچنگ هم پیر شده و توانایی سابق را ندارد.
اینجاست که انسانها هجوم میآورند. و همه چیز را نابود میکنند. آنها هیولاهای واقعی این داستان هستند.
پیشنهاد میکنم این انیمیشن کوتاه را تماشا کنید.
این انیمیشن در سال 2015 میلادی و در یکی از مدارس انیمیشن سازی کشور فرانسه، توسط پنج دانشآموز به نامهای Benjamin Lebourgeois, Gaëtan Borde, Alexandre Veaux, Mengjing Yang, Claire Vandermeersh ساخته شده است.
شاید تلنگری باشد بر نحوهی تعامل ما با محیط زیست مان که با تمام توان در حال نابود کردن آن هستیم.

وقتی انسان می خواهد ببری را بکُشد، اسمش را می گذارند شکار و تفریح، اما اگر ببری بخواهد او را شکار کند به آن می گویند درنده خویی.
آخرین دیدگاهها