لبخند به لبشان میآید
شاگرد اولها
که بهترین هستند
مدال به سینهشان میآید
کارمندان نمونه
که منظمترین هستند
من اما
هر بار که تیرم به هدف مینشیند
تنها فریادی میکشم
و سینهام میسوزد
زیرا من
یک تفنگ آخرین مدل هستم
من غمگینم، غمگینم
غمگین
با بغضی به بزرگی
یک گلوله آر پی جی (بیشتر…)
برچسب: شهرستان ادب
-
کاشکی تفنگ ها هم میمُردند؛ شعری از علی محمد مؤدب
-
قرار .:. مجموعه غزل سعید پورطهماسبی
غزلی از سعید پورطهماسبی، به نقل از کتاب “قرار” که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است:
در بیان حرف دل، چشم از زبان گویاتر است
عشق را هر قدر پنهان می کنی پیداتر استاین چه رازی بود در عالم که از ابراز آن
سینه ی صحراست سوزان، دیده دریا، تر است؟از مرامِ کُشتگانِ راهِ حق آموختم
زندگی زیباست اما مرگ از آن زیباتر استهیچ کس چشمی ندارد دیدن خورشید را
هر کسی که خلق را دلسوزتر، تنهاتر استوسعت دریادلان با هم به یک اندازه نیست
گاه دریایی ز دریای دگر دریاتر استتا بترسی از زمین خوردن، نخواهی پر کشید
زود پر وا می کند مرغی که بی پرواتر استتا از این یک می رهم، درگیر آن یک می شوم
چشم و زلف تو، یکی از دیگری گیراتر استدر بیان عشق و شور و شوق و شیدایی خوش است
شعر در هر شیوه ای، اما غزل شیواتر استدر ادامه چند تک بیت از غزل های دیگر این کتاب را انتخاب کرده ام؛ (بیشتر…)