
اختراع
موفق شدم، موفق شدم!
میدونی چی اختراع کردم؟
یه چراغ ساختم که دوشاخه اش رو می زنی به خورشید روشن میشه.
خورشید به اندازه کافی نور داره،
و لامپ هم حسابی قویه.
اما حیف، یه اشکال کوچیک داره!
سیم اون به اندازه ی کافی بلند نیست.
از مجموعه “جایی که پیاده رو پایان می یابد”، سروده شل سیلورستاین
Invention
I’ve done it, I’ve done it!
Guess what I’ve done!
Invented a light that plugs into the sun.
The sun is bright enough,
The bulb is strong enough,
But, oh, there’s only one thing wrong…
The cord ain’t long enough.
:: Where the Sidewalk Ends, 1974. Shel Silverstein

شعری از “مصطفی رحماندوست”:
دو تا عینک به من دادند،
برای خوبتر دیدن
دوتاشان مثل هم، اما
یکی تیره، یکی روشن
یکی را می زدم، شب بود
دلی پُر کینه با من بود
و با آن دیگری شب هم
برایم روز روشن بود
دلم با هر دو تا عینک
چو سیر و سرکه می جوشید
برای دیدن دنیا
به رنگ زنده می کوشید
اگر دیدی دو تا عینک
میان کوچه افتاده
رها کن، چون که باید دید
بدون عینک و ساده
آخرین دیدگاهها