برچسب: شاهنامه

  • زخم . غزلی از محمدعلی بهمنی

    زخم . غزلی از محمدعلی بهمنی

    زخم آنچنان بزن که به رستم، شغاد زد*
    زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد

    باور نمی کنم به من این زخم بسته را
    با چشم باز آن نگه خانه زاد زد

    با اینکه در زمانه ی بیداد می توان
    سر را به چاهِ صبر فرو برد و داد زد

    یا می توان که سیلی فریاد خویش را
    با کینه ای گداخته بر گوش باد زد

    گاهی نمی توان به خدا حرف درد را
    با خود نگاه داشت و روز معاد زد

    «محمد علی بهمنی»

    * چنانچه تمایل دارید در مورد داستان رستم و شغاد و چگونگی مرگ رستم بیشتر بخوانید به ادامه مطلب بروید: (بیشتر…)