شاعر، شعور نداشت. شعرش متناقض بود. معلم پرسید: «این شعر چه آرایه ی ادبی ای دارد؟» ما یک صدا جواب دادیم: «پارادوکس». معلم شعور داشت، اما شاعر، مدیر مدرسه بود. معلم گفت: «غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد كسی ؛ از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما *»
«س.م.ط.بالا»
* این بیت از “بیدل دهلوی” است.
روزى انورى از بازار بلخ مى گذشت، هنگامه اى دید، پیش رفت و سرى در میان کرد، مردى دید که قصاید انورى به نام خود مى خواند و مردم او را تحسین مى کردند.
انورى پیش رفت و گفت: اى مرد این اشعار کیست که مى خوانى؟
گفت: اشعار انورى
انورى گفت: انورى را مى شناسى؟
گفت: انورى منم.
انورى بخندید و گفت: «شعر دزد» دیده بودم اما «شاعر دزد» ندیده بودم.
آخرین دیدگاهها