برچسب: سید حسن حسینی

  • پیغمبر بی کتاب

    شعری از: سید حسن حسینی
    جمالت خونبهای آفتاب است *** دل آیینه از دست تو آب است
    گل این باغ با داغ تو خندید *** سحر از دودمان آفتاب است
    در آنجایی که معماری کند عشق *** بنای شهر آبادی خراب است
    ز اشک عاشقان دل می تراود *** سفارتخانه ی گل در گلاب است
    دلا در بحر خون رحمت نصیبی *** عذاب ماهیان بیرون از آب است
    مرا خواندی خموشی پاسخم شد *** کلام حق همیشه بی جواب است
    درنگی نیست ما را در ره عشق *** شتاب لحظه ها پا در رکاب است
    غمت را از دو عالم برگزیدن *** نمایشگاه حسن انتخاب است
    دعا گر از دل بی درد جوشد *** سر موج اجابت زیر آب است
    تو در این بی کران پیداترینی *** نگاه بی نزاکت در نقاب است
    برای داغ دیدن گشته مبعوث *** دل از پیغمبران بی کتاب است
    نخشکد ساقه ی خون شهیدان *** که نیلوفر ز نسل پیچ و تاب است
    دلا آیینه شو آهی برآور *** دعای سینه صافان مستجاب است

  • خلوت

    شعری از «سید حسن حسینی»
    عاشقی در هوس نمی گنجد *** آسمان در قفس نمی گنجد
    عشق یعنی عقاب خاطر ما *** زیر بال مگس نمی گنجد
    باده خواریم و رند و شیوه ی ما *** در خیال عسس نمی گنجد
    دلم انگشتری است خون آلود *** که به انگشت کس نمی گنجد
    عطر این غنچه ی معمایی *** در سر خار و خس نمی گنجد
    بر نگینی که عین دلتنگی ست *** نام فریاد رس نمی گنجد
    بی نفس می کنیم یاد لبش *** گر چه اینجا نفس نمی گنجد
    منم و عشق و خلوتی که در آن *** هیچ کس، هیچ کس نمی گنجد