برچسب: زندگی

  • اگر تنهاترین تنها شوم …

    اگر تنهاترین تنها شوم …

    روزها در گذر هستند. جنگ ها در جریان هستند. انسان ها کشته می شوند. رنج می کشند.

    زمین مهربان و آسمان بخشنده، همیشه به یک حال نیستند. گاه دگرگون می شوند و خشم می گیرند. نسیمی که طوفان می شود. نم نمی که سیل می شود و لرزی که ویران می کند.

    قدرت های بزرگ در پی منافع خود هستند. و مردم در پی زندگانی یا زنده مانی خویش. در تسخیر آنچه چرخش روزگار برای این عصر تدارک دیده است. جز آه و ناله ای و گاه فریادی و گاه لقمه نانی، یاری نیست.

    نزدیک تر بیاییم. عزیزی از دست می رود. چند روزی، مراسمی هست و پیامی. نوحه ای هست و دعایی. در نسخه های جدیدتر سوت و کف و آوازی. و در پایان تنهایی و تنهایی.

    یادتان هست اخوان می گفت: “زمستان است…”

    هر چه فکر می کنم می بینم بدون خدا نمی شود. باید باشد. درست همینجا کنار ما. شریعتی هم همین طور فکر می کرد: “اگر تنهاترین تنها شوم، هنوز خدا هست”

  • زنده باد فراموشی ؛ ننگ بر فراموشی

    چطور می توان زندگی را ادامه داد؟ دامان صبح را به قبای شب وصل کرد؟ گذران عمر را در جویباری به نظاره نشست؟ اگر فراموش نکنیم.

    اگر همواره به یاد عشقی از دست رفته باشیم.

    اگر هر آن، تصویر عزیز سفر کرده ای را پیش چشمان خود ببینیم.

    اگر حسرت آنچه گذشته ما را رها نکند.

    اگر دم به دم زخمی را تازه کنیم.

    اگر خاطرات، چه تلخ، چه شیرین، قفسی باشند؛ در بسته، بدون کلید و حتی بدون روزنه ای که هوای تازه و پرتو نوری به ارمغان آورد.

    پس باید فراموش کرد. باید اجازه داد که فراموشی کار خود را بکند. فراموشی نعمت است.

    زنده باد فراموشی

    چطور می توان خندید؟ وقتی صورت خندانی را از یاد برده ایم.

    مگر می شود در های و هوی شهر و قیل و قال مردمان گم نشد؟ وقتی فراموش کردیم که به حال خود رها نیستیم.

    چگونه شرمنده نباشیم؟ آن زمان که دست های گرم پدر و دامان پر مهر مادر را به خاطر نمی آوریم.

    چه جای عبرت خواهد بود، اگر تاریخ را فراموش کنیم؟

    ننگ بر فراموشی

    «س.م.ط.بالا»

  • یک معمای بزرگ؛ یک رویای عجیب

    یک معمای بزرگ؛ یک رویای عجیب

    فکر کردم همه‌مان در داستانی عجیب زندگی می‌کنیم. با وجود این اکثر آدمها معتقدند که این دنیا کاملا طبیعی است و یکسره دنبال چیزهایی هستند که غیرطبیعی باشد، مثل فرشته و آدم فضایی؛ تنها به این دلیل که نمی توانند ببینند دنیا خودش یک معمای بزرگ است. احساس می‌کردم با بقیه فرق دارم. فکر می‌کردم دنیا خودش یک رویای عجیب است. …به نظر من این موضوع هم خودش معمای بزرگی است که آدمها صبح تا شب این طرف و آن طرف می‌دوند و فعالیت می‌کنند. بدون اینکه فکر کنند از کجا آمده‌اند. چگونه می‌شود چشم بر زندگی روی این کره خاکی بست و آن را کاملا طبیعی دانست؟

    “یاستین گوردر؛ راز فال ورق صفحه 149”

  • شاید زلزله به زندگی‌اش افتاده باشد

    شاید زلزله به زندگی‌اش افتاده باشد

    آفتاب تازه بالا آمده بود و هنوز رمق نداشت.

    مردم با چهره‌های خواب‌آلود از خانه‌ها بیرون می‌آمدند و راهی محل کار و کسب می‌شدند.

    مردی در خیابان، کناری ایستاده بود. ظاهرش پریشان نبود. اما چهره‌ای مستاصل داشت. هرگاه ماشینی به مرد نزدیک می‌شد، کمی جلو می‌رفت، دست بلند می‌کرد و ملتمسانه کمک می‌خواست.

    هیچ‌کس توقف نمی‌کرد. هیچ‌کس سرعتش را کم نمی‌کرد. و مرد مایوس عقب می‌رفت.

    و من فکر کردم چقدر خواب و غافل هستیم، شاید زلزله به زندگی مرد افتاده باشد. و چه بسیارند مردمانی همچون او.

    از خواب بیدار نمی‌شویم؛ مگر آنکه آوار را با چشمان خود ببینیم، خاک‌های مانده بر تن‌ها را ببینیم و اشک‌های سیاه شده بر صورت‌ها را.

    پاییز بود. و من زمزمه کردم «هوا بس ناجوانمردانه سرد است» و عبور کردم.

    «س.م.ط.بالا»

    پی‌نوشت: تصویر استفاده شده در این مطلب ارتباطی با زلزله‌های کشورمان (ایران) ندارد.

  • بی‌تردید انسان در زیان‌کاری بزرگی است

    چشمِ دیدن داشتم، اما هیچگاه ندیدم؛ گوشِ شنیدن داشتم، اما هیچگاه نشنیدم؛ زبانِ گفتن داشتم، اما هیچگاه نگفتم؛ پای رفتن داشتم، اما هیچگاه نرفتم.

    زیبایی بود و من ندیدم. نوای دلنشین بود و من نشنیدم. سخنِ عشق بود و من نگفتم. راه معلوم بود و من نرفتم.

    اینچنین گذشت سال‌های رفته‌ی عمر. بی‌تردید انسان در زیان‌کاری بزرگی است*.

    «س.م.ط.بالا»

    * اشاره‌‌ای به آیه‌ی شریفه‌ی « إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ »

  • درمان شوپنهاور نوشته اروین د.یالوم با ترجمه ی سپیده حبیب

    درمان شوپنهاور نوشته اروین د.یالوم با ترجمه ی سپیده حبیب

    کتاب “درمان شوپنهاور” ترجمه ای از کتاب “The Schopenhauer Cure” نوشته ی “اروین د.یالوم” (Irvin D. Yalom) است که توسط “نشر قطره” و با ترجمه ی “سپیده حبیب” منتشر شده است.

    اروین د.یالوم – استاد بازنشسته ی روانپزشکی دانشگاه استنفورد، روان درمانگر اگزیستانسیال و گروه درمانگر – در این کتاب نیز هم چون رمان “وقتی نیچه گریست” با زبان سحرانگیز داستان، به معرفی اندیشه های پیچیده ی فلسفی و توصیف فنون روان درمانی و گروه درمانی می پردازد.

    درون‌مایه‌ی کتاب

    یالوم در رمان درمان شوپنهاور تصور می کند فیلسوف معاصری به نام فیلیپ که فردی منزوی و نوعی رونوشت شوپنهاور است، به یکی از گروه های درمانی روان درمانگر مشهوری به نام جولیوس وارد می شود که خود به دلیل رویارویی ناگهانی با سرطان – و مرگ خویش – به مرور دوباره‌ی زندگی و کارش نشسته است. فیلیپ آرزو دارد با به کارگیری اندیشه های شوپنهاور، به یک مشاور فلسفی بدل شود و برای این منظور نیازمند سرپرستی جولیوس است. ولی جولیوس می خواهد به کمک اعضای گروه به فیلیپ بقبولاند که این ارتباط انسانی ست که به زندگی معنا می بخشد؛ کاری که هیچ کس برای شوپنهاور تاریخی نکرد.

    دکتر اروین یالوم در مورد این کتاب چنین می نویسد:

    می خواستم نه تنها قهرمان داستان من با مرگ خویش کنار بیاید، بلکه به مراجعان خود نیز کمک کند تا با مرگ مواجه شوند. دلیل انتخاب و معرفی موضوع مرگ در فرایند روان درمانی به سال هایی باز می گردد که با بیماران سرطانی درمان ناپذیر کار می کردم. بیماران زیادی را دیدم که در مواجهه با مرگ پژمرده نشدند بلکه برعکس دچار تغییراتی اساسی شدند که تنها می توان آن را رشد شخصیت، پختگی یا پیشرفت خردمندی نامید. آن ها در اولویت های زندگی خود تجدید نظر کردند، موضوعات روزمره را ناچیز می شمردند، از داشته های مهم خود مانند کسانی که دوستشان دارند، از تغییر فصول، از شعر و موسیقی که مدت های مدیدی از آن ها غافل مانده بودند، شاکر و شادمان می شدند. یکی از بیمارانم می گفت “سرطان، روان رنجوری را شفا می بخشد” اما افسوس که انسان باید تا لحظات آخر زندگی، هنگامی که بدنش مورد تهاجم سرطان قرار می گیرد، منتظر بماند تا بیاموزد چگونه زندگی کند.

    (بیشتر…)

  • زندگی هم تکه پارچه‌ای گلدوزی شده بود

    زندگی هم تکه پارچه‌ای گلدوزی شده بود

    زندگی را می‌توان به تکه پارچه ای گلدوزی شده تشبیه کرد. هر کس در نیمه‌ی نخست عمر، به تماشای رویه‌ی آن می‌نشیند و در نیمه‌ی دوم، پشت آن را می‌نگرد. پشتش چندان زیبا نیست ولی آموزنده‌تر است؛ زیرا بیننده را قادر می‌سازد ببیند که چگونه رشته‌های نخ به هم پیوسته‌اند.

    «آرتور شوپنهاور»

  • حباب ؛ در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود

    حباب ؛ در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود

    هر نفسی که فرو می بریم، مرگی را که مدام به ما دست اندازی می کند، پس می زند… . در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود زیرا از هنگام تولد، بخشی از سرنوشت ما شده و فقط مدت کوتاهی پیش از بلعیدن طعمه اش، با آن بازی می کند. با این همه، ما تا آنجا که ممکن است، با علاقه ی فراوان و دلواپسی زیاد به زندگی ادامه می دهیم، همان جور که تا آنجا که ممکن است طولانی تر در یک حباب صابون می دمیم تا بزرگتر شود، گرچه با قطعیتی تمام می دانیم که خواهد ترکید.

    «آرتور شوپنهاور»

  • در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند ؛ کتابی از میچ آلبوم

    در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند ؛ کتابی از میچ آلبوم

    “در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند” ترجمه ای است از کتاب “The Five People You Meet in Heaven” نوشته ی میچ آلبوم (Mitch Albom) که در سال 2003 میلادی منتشر شد. این کتاب در ایران توسط  “نشر قطره” با ترجمه ی “پاملا یوخانیان” منشر شده است.

    هر پایانی آغاز هم هست، فقط در آن لحظه این را نمی دانیم.

    ادی، سرباز کهنه‌کاری است که احساس می‌کند در زندگی بی‌معنایش، شامل نگهداری از دستگاه‌های یک شهربازی، به دام افتاده است. در طول سال‌ها، شهربازی عوض شده و ادی هم همین‌طور، از جوانی خوش‌بین و امیدوار، به پیرمردی تلخ و دل خسته مبدل می‌شود. زندگی‌اش سرشار از یکنواختی، تنهایی و پشیمانی است.

    و بعد، ادی در روز تولد 83 سالگی اش، در سانحه ی غم انگیزی، هنگام نجات دادن دختر کوچکی از سقوط یک گردونه، می میرد. در دم آخر، دو دست کوچک را در دستانش احساس می کند و بعد هیچ. ادی در زندگی پس از مرگ چشم می گشاید و درمی یابد که بهشت، باغ عدن سرسبز نیست، بلکه جایی است که پنج نفر که در زندگی او نقشی داشته اند، زندگی زمینی اش را برایش توضیح می دهند. این پنج نفر ممکن است از عزیزان او، و یا غریبه باشند. اما همه ی آنها، زندگی او را به شکلی تغییر داده اند. آن پنج نفر، به نوبت، پیوندهای نادیده ی زندگی زمینی او را نشانش می دهند. در تمام طول داستان، ادی نومیدانه به دنبال یافتن رستگاری در آخرین اقدام زندگی اش، یعنی نجات آن دخترک است؛ آیا کارش موفقیتی قهرمانانه بوده یا شکستی مفتضحانه؟ پاسخ این سوال که از نامحتمل ترین شخص می آید، به اندازه ی لحظه ای دیدن بهشت، الهام بخش است.

    میچ البوم داستانی بدیع و خارق العاده آفریده است که تصور شما را درباره ی زندگی پس از مرگ و معنای زندگی هر انسان بر روی زمین، زیر و رو می کند.

  • سنگی بر سنگ های دیگر در زیر آب های زندگی

    سنگی بر سنگ های دیگر در زیر آب های زندگی

    پدر و مادرها به ندرت فرزندانشان را رها می کنند، بنابراین بچه ها آنها را رها می کنند. می روند. دور می شوند. لحظاتی که قبلا معرف والدین بود – تایید مادر، سر تکان دادن پدر – با لحظات حاوی دست آوردهای خودشان پوشانده می شود. بچه ها تنها بعد از آن که پوستشان شُل و قلبشان ضعیف شد، پی می برند که سرگذشت و دست آوردهای خودشان، مثل سنگی بر سنگ های دیگر، در زیر آب های زندگی شان، تکیه بر سرگذشت های پدران و مادرانشان دارد.

    «از کتاب: در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند – میچ البوم»