برچسب: ریا

  • ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

    نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
    صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی *** شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
    خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
    خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب *** ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
    ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست *** عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
    غم دنیی دنی چند خوری باده بخور *** حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
    دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
    گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد

  • سالوس – خرقه سالوس

    سالوس – خرقه سالوس

    سالوس در لغت به معنای مکار، حیله گر و ریاکار آمده و مکر و حیله و فریب نیز گفته اند. بنابراین “خرقه ی سالوس” بیانگر خرقه ایست که مظهر ریاکاری و فریب کاری است.

     صلاح کار کجا و من خراب کجا *** ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس *** کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را *** سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

    ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد *** چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

    چو کحل بینش ما خاک آستان شماست *** کجا رویم بفرما از این جناب کجا

    مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است *** کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

    بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال *** خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست *** قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا