برچسب: خرقه پشمین

  • آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

    در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند / من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
    عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند
    جلوه‌گاه رُخ او دیدهٔ من تنها نیست / ماه و خورشید هم این آینه می‌گردانند
    عهد ما با لب شیرین‌دهنان بست خدا / ما همه بنده و این قوم خداوندانند
    مُفلسانیم و هوای مِی و مُطرب داریم / آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
    وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس / که درین آینه صاحب نظران حیرانند
    لاف عشق و گِلِه از یار؟ زهی لاف دروغ! / عشقبازانِ چنین مستحق هجرانند
    مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار / ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
    گر به نِزهتگه ارواح بَرَد بوی تو باد / عقل و جان، گوهرِ هستی، به نثار افشانند
    زاهد از رندی حافظ نکند فهم مُراد
    دیو بُگریزد از آن قوم که قرآن خوانند