آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین…
حافظ
21 مقاله
21
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنین قفس نه…
عقل و دل دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این…
دخترک آنقدر اصرار کرد که مجاب شدم یک فال از او بخرم. خودم هم بدم نمی آمد…
دوش میآمد و رُخساره برافروخته بود تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود رسم عاشق کُشی و…
در نظربازی ما بیخبران حیرانند / من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند…
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند…
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید / وجهِ می میخواهم و مطرب که میگوید رسید شاهدان در…
صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد *** که موسم طرب و عیش و ناز و نوش…
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد *** کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد خاک وجود ما…