برچسب: بار عشق

  • بار عشق و مفلسی صعب است، میباید کشید

    ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید / وجهِ می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
    شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام / بار عشق و مفلسی صعب است، میباید کشید
    قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت / باده و گل از بهای خرقه می باید خرید
    گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش / من همی کردم دعا و صبح صادق می دمید
    با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ / کز کریمی گوییا در گوشه یی بویی شنید
    دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک / جامه یی در نیکنامی نیز می باید درید
    آن لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت؟ / وآن تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید؟
    عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق / گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید

    تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد

    اینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکد