خداوند وقتی میخواهد کسی را فاسد سازد، او را به همه آرزوهایش میرساند.
برچسب: آرزو
-
کیوسک (The Kiosk) انیمیشنی درباره رهایی و رسیدن به آرزوها
کارگر یک کیوسک روزنامه فروشی آرزو داره از محل کار کسلکنندهش خلاص بشه. اما علاقهی زیادش به شیرینی و زندگی یکنواخت و بیتحرکش حتی خارج شدن از درب خروج رو هم دشوار کرده …
انگیزه او از احساسات خودش الهام گرفته بود، چرا که زندگیاش به وسیله شغلش محدود شده بود. انیمیشن کوتاه انیتا ملیسا (Anete Melece) به نام کیوسک، برای او تنها راهی برای بروز آن نامیدیها نبود بلکه سفری از سرزمین تبلیغات به سرزمین فیلمسازی بود. حرکتی که او توصیف می کند تلاشی برای تجلی آزادی شخصی بیشتر است. فیلم ملیسا قطعه ای مسحور کننده است و نمایانگر این است که به خود اجازه بدهی به رویاهایت دست یابی، هرچند که ممکن است بعید به نظر برسد.
در حالی که شخصیت اصلی فیلم ملیسا ممکن است به اصطلاح با محدودیت های فیزیکی شغلش درگیر باشد، تفکر در مورد احساسات به دام افتاده در محل کار مطلبی است که بیشتر ما میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. یافتن توازنی بین کار و زندگی شخصیتان معمولا دشوار است و دستیابی به رضایت در شغل حتی می تواند سخت تر باشد. اما ما در قبال آن چه میتوانیم انجام دهیم؟
جرات رویاپردازی برای زندگی بهتر یا تنها تسلیم شدن و سپری کردن با چیزهای موجود
برای کارگر کیوسک ملیسا، این راه آخر است، وقتی رویدادها او را مجبور به شکستن این موقعیت و کشف راه های فرار جدید میکند.
با بیان قرارگرفتن در یک کیوسک، فیلم به شدت بر کمدی بصری و زیبایی سرگرم کنندهای تکیه دارد تا بتواند بینندگان را مجذوب نگه دارد. شخصیت ها از یک سیگاری خفن گرفته تا یک زن دلشکسته، به صورت پویایی کلیشه ای هستند، هر چند که این بازیگرِ رشد یافته است که نمایش را به دست میگیرد اما خنده در هر کار برجسته ی ملیسا به عنوان عنصر حمایت کنندهی خوبی درنظر گرفته شده است.
این اثر به عنوان فیلم فارغ التحصیلی انیتا ملیسا از دانشگاه علوم و هنرهای کاربردی لورنس (Lucerne University of Applied Sciences and Arts) است. تقریبا ۲ سال طول کشید تا فیلم او کامل شود که یک سال برای اتمام دوره او و طرح اولیه کیوسک و یک سال دیگر برای تکمیل آن صرف شد.
منبع: shortoftheweek
ترجمهی اختصاصی برای ایدهآلیتی: f.k
سال انتشار: 2013
کارگردان: Anete Melece
مدت زمان: 7 دقیقه
کشور سازنده: سوئیساین انیمیشن کوتاه را تماشا کنید:
-
آدم و غیر از آن. این مطلب: آدم ها و گربه ها
آرزوها
آرزوهای زیادی داشت. رویاهایی که مثل ستاره های آسمون دور بودند، اما وقتی دستشو به سمت اونها می گرفت بین دو تا انگشتش جا می شدند. شاید یه روزی خلبان می شد و اونوقت می تونست با هواپیما بره تا یکی از اون ستاره ها.
خواب
شب ها قبل از اینکه “خواب” همه ی دردها رو توی تاریکی خودش فرو ببره، می تونست خیلی راحت ستاره ها رو ببینه. هیچی بین اون و آسمون نبود. صدای ساز می اومد؛ شکمش بود که هر شب “سازِ نداری” می زد.
شهر
صبح ها توی شهر، ستاره ای نبود. سطل های آشغال بود. قوطی ها، بطری ها و کارتن ها. بوی موندگی و گندیدگی.
پسر گربه هایی رو می دید که غذاشون رو از دست آدم ها و توی ظرف های مخصوص می گرفتند. به نظرش کمی عجیب بود. با سر خم شد توی سطل آشغال.«س.م.ط.بالا»
-
آرزو . حکایتی از زهرالربیع سید جزایری
جمعی نزد یزید رقاشی بودند و هر یک چیزی آرزو می کرد؛ یزید به ایشان گفت: «من هم چیزی آرزو می کنم.» گفتند: آرزوی تو چیست؟ گفت: «کاش ما آفریده نمی شدیم و حال که آفریده شدیم، کاش نمی مردیم و حال که می میریم، کاش مبعوث نمی شدیم و حال که مبعوث می شویم برای قیامت، کاش حساب از ما نمی خواستند و هرگاه حساب از ما بخواهند، کاش عذاب نمی کردند و هرگاه ما را عذاب کنند، مخلد و همیشه در جهنم نبودیم.»
به نقل از: زهرالربیع جزایری
پی نوشت ها را در ادامه مطلب بخوانید تا بیشتر بدانید. (بیشتر…)