برچسب: آتش

  • آتش کینه به اندیشه ی ما

    آتش کینه به اندیشه ی ما

    مدعی خواست که از بُن بکند ریشه ی ما
    به دو دینار خرید از پدرم تیشه ی ما
    از همان روز نشست کینه ی او بر دل ما
    آتش کینه گرفت دامن اندیشه ی ما
    پس از آن شعله کشید در افق دیده ی ما
    اثری نیست نه از خانه نه از بیشه ی ما

    «س.م.ط.بالا»
    (به تاریخ: نوزدهم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و نود و سه خورشیدی)

  • ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

    نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد *** ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
    صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی *** شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
    خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
    خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب *** ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
    ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست *** عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
    غم دنیی دنی چند خوری باده بخور *** حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
    دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
    گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد