«سید اشرف الدین حسینی (نسیم شمال)» چه خوش سروده: دست مزن! چشم، ببستم دو دست *** راه مرو! چشم، دو پایم شکست حرف مزن! قطع نمودم سخن *** نطق مکن! چشم، ببستم دهن هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن ***…
شبی سی و چند کس از درویشان و جوانمردان نزد ابوالحسن انطاکی جمع شدند و او را گرده ای دو سه نان بود چندان که پنج مرد را دشوار بس باشد. نان ها همه پاره کردند و چراغ بکشتند و…
شعری از: محسن حسن زاده لیله کوهی دوست دارند که سرگرم نگفتن باشیم تا بگویند نگفتیم که ایمن باشیم آخرین حربه ی آتش زدگان فریاد است پس بیایید که یکپارچه شیون باشیم خیبری هست و علی نیست در این رخشستان…
شعری از “مهدی زارعی” دوباره شنبه شد، شروع هفت روز ترس و دلهره، شروع هفت روز اضطراب شروع درس های منجمد که “v” نماد سرعت است و “a” نمادی از شتاب شروع راه خانه تا به مقصد همیشگی و شب که…
اتوبوس از ارکان حمل و نقل عمومی در کلان شهری همچون تهران است. استفاده از وسایل نقلیه عمومی همواره مزایا و معایبی را برای فرد، جامعه و محیط زیست به همراه دارد که همه می دانند. در کنار این، اتوبوس…
شعری از دفتر “بوی جوی مولیان” استاد شفیعی کدکنی: گره می زنم تار ابریشم سرخگون را، به آوای تندر، به آوای باران. می آمیزم این شبنم پر تپش را، به دریای یاران. اگر چند کوتاه، اما، گره می زنم این…
حکیم بر منبر نشسته بود و شاگردان غرق در گفتار او، از فرستاده ی حاکم غافل بودند. چون درس تمام شد و حکیم از منبر به زیر آمد، دورش حلقه زدند و حکایت ایشان همچون حکایت شمع و پروانه می…
وقتی ظلم ظالم را دیدم و فریاد برنیاوردم؛ علی مرد. وقتی در طمع ریالی بیشتر فریبکاری کردم؛ علی مرد. وقتی مجنونی دیدم سرگشته در کوچه ها و پوزخندی زدم؛ علی مرد. وقتی سائلی نا امید از درب خانه ام رفت؛…
شعری از: سید حسن حسینی جمالت خونبهای آفتاب است *** دل آیینه از دست تو آب است گل این باغ با داغ تو خندید *** سحر از دودمان آفتاب است در آنجایی که معماری کند عشق *** بنای شهر آبادی…
خوب، خدا می خواست موجودی را خلق کند که لیاقت دوستی خدا را داشته باشد، پس اراده کرد تا اشرف مخلوقات را خلق کند. آدم نه، انسان از خاک. ببینید انسان های خاکی چقدر دوست داشتنی هستند. چقدر ساده. بی…