برچسب: قله

  • گوسفند فاتح یا رستگاری در قله

    گوسفند فاتح یا رستگاری در قله

    گفت: «بیا با هم قله رو فتح کنیم. چرا باید تا آخر عمر فقط در دامنه ی کوه باشیم؟»
    گفتم: «اُه … خدای من!! شنیدم هوای اونجا خیلی سرده. هیچ علفی برای خوردن پیدا نمی کنیم. چه دلیلی داره که خودمون رو به خطر بندازیم؟»
    گفت: «یه افتخار بزرگ! من و تو تنها گوسفندانی میشیم که قله رو فتح کردیم. شکوه و جلال ابدی در انتظار ماست.»

    – دلیلش کاملا منطقی بود.
    – از گله جدا شدیم. کمی که دور شدیم؛ برگشتم و دیدم که یه دسته گرگ به گله حمله کردن.

    گفتم: «چه خوب شد که به سمت قله راه افتادیم.»
    گفت: «بله. حق با من بود. پیش به سوی افتخار.»
    گفتم: «نه! منظورم این بود که هیچ گرگی اینقدر گوسفند نیست که به قله بیاد.»

    «س.م.ط.بالا»