نمانده هیچ آرزو که رَه بَرَد مرا به او
نمانده هیچ خاطره، لحظه به لحظه، مو به مو
نه غم خورم ز دوری اش، نه غصه از صبوری اش
فقط نگاه می کنم به قاب عکس رو به رو
نشسته در درون من، تمام حسِ خوبِ او
چه حاجتم که جویمش کوچه به کوچه، کو به کو
باز ولی تلنگری دین و دلم دهد به باد
دوباره شارژ می خرم؛ پیامکی زنم به او
«س.م.ط.بالا»
چون تو نگاه می کنی
شبم چو روز می شود
حُکم نظربازیِ ما
بازی دوز می شود
تا که دلم را ببری
قافیه تنگ می شود
هر چه فرار می کنم
قوز بالا قوز* می شود
باز شکست می خورم
خنده ی تو نشان آن
حال، تو چشم بسته ای
صفحه به روز می شود
«س.م.ط.بالا»
فرهنگ لغت دهخدا: قوزبالا قوز؛ به معنی مشکل بالای مشکل. رنج و تعبی بر رنج و تعبی.
هیچکس به فکر سلامت شهر نبود
یک جور بی خیالی
غذاهای چرب ما دلیل انسداد رگها بود
یک جور چربی حیوانی
تدبیر ما رگهای جدید پلاستیکی بود
یک جور آنژیوپلاستی
وظیفه ما تزریق فاضلاب درون رگها بود
یک جور وظیفه ملی
تعفن، تنفس شهر را سخت کرده بود
یک جور تنفس هندلی
امید ما به تنفس مصنوعی دهان به دهان بود
یک جور حالی به حالی
دیگر شهر به حالت کما رفته بود
یک جور بی خیالی
حکیم برای ما یک اسم گذاشته بود
یک جور سلول های سرطانی
***
آه… ای شهر بیچاره
نمی دانم اگر چشم بگشایی
چه می کنی
مرا می بخشی؟!
مرا می بلعی؟!
«س.م.ط.بالا»
چند پیشنهاد:
الف- فیلم سینمایی: طهران تهران، به کارگردانی داریوش مهرجویی(طهران: روزهای آشنایی) و مهدی کرم پور(تهران: سیم آخر)
ب- فیلم مستند: تهران انار ندارد، به کارگردانی مسعود بخشی
پ- موسیقی: صدای طهرون، مرحوم مرتضی احمدی
بعد از این، پنجره های بسته رو باز می کنم
بی بهونه
بعد از این تو عمق چشمای تو پرواز می کنم
بی بهونه
میشم اون ستاره ای که به تو چشمک میزنه
بی بهونه
بین این همه هیاهو اسمتو داد میزنه
بی بهونه
حالا این دنیا برام یه رنگ دیگه ست
بی بهونه
زنگ نقاشی حالا یه زنگ دیگه ست
بی بهونه
دوست ندارم که برم دیگه از اینجا
چه با بهونه
چه بی بهونه
«س.م.ط.بالا»
(کوچه اول)
یه جای کار می لنگه؛ کجاشو من نمی دونم
یه چیزایی سرش جنگه؛ چیزاشو من نمی دونم
یه جاهایی کمی تنگه؛ جاهاشو من نمی دونم
(کوچه دوم)
یه حرفایی پُر از دردِ؛ من این درد و نمی فهمم
میگن شهر خالی از مردِ؛ من این مرد و نمی فهمم
نوشتن آخرش مرگِ؛ من این مرگ و نمی فهمم
(کوچه سوم)
اگه پُر غصه ست این قصه؛ من از این قصه بیزارم
اگه این خواب، کابوسه؛ تمام عمر بیدارم
(کوچه علی چپ)
به جز یک کوچه ی تاریک
تمام شهر بن بستِ
همین کوچه که می پیچم
همین کوچه که گُم میشم
«س.م.ط.بالا»
فرهنگ لغت دهخدا: «خود را به کوچه علی چپ زدن؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است»

مدعی خواست که از بُن بکند ریشه ی ما
به دو دینار خرید از پدرم تیشه ی ما
از همان روز نشست کینه ی او بر دل ما
آتش کینه گرفت دامن اندیشه ی ما
پس از آن شعله کشید در افق دیده ی ما
اثری نیست نه از خانه نه از بیشه ی ما
«س.م.ط.بالا»
(به تاریخ: نوزدهم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و نود و سه خورشیدی)
آخرین دیدگاهها