برچسب: رمان

  • بینایی . رمانی از ژوزه ساراماگو . دنباله ای بر کوری

    بینایی . رمانی از ژوزه ساراماگو . دنباله ای بر کوری

    زمانی که به دنیا می آییم، قراردادی را برای زندگی کردن امضا می کنیم، ولی سال ها بعد، لحظاتی می رسد که از خود می پرسیم چه کسی این قرارداد را به جای من امضا کرده است؟

    بینایی. ژوزه ساراماگو. ترجمه کیومرث پارسای

    رمان “بینایی” در حقیقت ماجرای دیگری است برای ساکنان شهری که رمان “کوری” در آن اتفاق افتاده بود. “ژوزه ساراماگو” (Jose Saramago) داستان را با یک انتخابات آغاز می کند. مردم پایتخت تا بعد از ظهر حضور کمرنگی در انتخابات دارند و بارش شدید باران نیز شرایط را دشوارتر کرده است. اما پس از آن مردم به سوی صندوق های رأی راهی می شوند. پس از شمارش آرا، شگفتی دیگری روی می دهد؛ بیش از هفتاد درصد آرا، سفید هستند. این سرآغاز شروع یک بحران و تقابل بین دولت حاکم و مردم پایتخت است.

    “کیومرث پارسای” ترجمه ی کتاب را بر عهده داشته و انتشارات “شیرین” آن را چاپ کرده است. در ابتدای نسخه ی فارسی این کتاب متنی که برگردان یکی از مقالات ساراماگو است به چاپ رسیده که من نمی دانم در نسخه ی اصلی کتاب هم وجود دارد یا خیر. اما چون به نظرم مقاله ی جالبی است می توانید در ادامه، “آنگاه که بازار فرمان می راند از دموکراسی چه باقی مانده است؟” را بخوانید. (بیشتر…)

  • دختری در قطار . پائولا هاوکینز، با ترجمه محبوبه موسوی

    دختری در قطار . پائولا هاوکینز، با ترجمه محبوبه موسوی

    دختری در قطار نه تنها یک رمان مهیج و پلیسی، بلکه تریلری روان شناختانه است. ماجرای همیشگی عشق و شکست، اینبار با همراهی افکار سرگردان، به داستانی معمایی منجر شده. دختری در قطار با روایتی مدرن، سراغ موضوعی کلاسیک می رود تا اینبار، وحشت و خون را از میان درد و ترومای زنانه بیرون بکشد. ریچل که زنی دائم الخمر است برای خودش ارزشی قائل نیست؛ از نظر او زنان فقط از دو وجه قابل توجه اند: وضعیت ظاهری و نقش مادریشان. پس با این حساب، او که ظاهری معمولی دارد و نازاست، نمی تواند مورد توجه مردی واقع شود؛ موهبتی که احتمالا از نظر او، زن های دیگر قصه – آنا و مگان – از آن بهره مندند. ریچل بیش از آنکه در واقعیت زندگی کند، در خیال و بین آدم های خیالی یی که فقط خودش آنها را میبیند سیر می کند؛ آن قدر که درگیر حوادث بینشان می شود؛ حوادثی که هیچ وقت رخ نداده اند. اما چه اتفاقی می افتد که زندگی زن های این داستان، در هم تنیده می شود؟ پائولا هاوکینز برای بیان این داستان کار مهمی کرده؛ او دقیق و موشکافانه به اطرافش و آدم ها – آدم های معمولی – چشم دوخته. داستان او روایتی مدرن و چندصدایی از ماجرای سه زن است، که هر کس از زاویه ی دید خودش آن را برایمان تعریف می کند.

    رمان “دختری در قطار” نوشته ی “پائولا هاوکینز” (Paula Hawkins) با ترجمه ی “محبوبه موسوی”، توسط انتشارات “میلکان” منتشر شده است. آنچه خواندید از متن پشت جلد کتاب برداشته شده است. در ادامه ی مطلب می توانید بخش هایی از این رمان را بخوانید (این بخش ها را از دیوار شهر کتاب کپی کردم). (بیشتر…)

  • چه می‌خواهیم ؟ از رمان «نقاب دیمیتریوس» – نوشته اریک امبلر

    … در این جهانی که از آن همه‌ی ماست، من با زندگی ام چه کرده‌ام؟ … در واقع من همیشه زیاده از حد شوریده‌ام و نگران کلّ جهان! شاید به همین دلیل است که هیچ‌گاه نفهمیدم از زندگی‌ام چه می‌خواهم.

    بسیاری از ما انسان‌های بدبختی هستیم. سال از پی سال می‌گذرد و ما مدام در حال جستجو. اما از کجا بدانیم چه می‌خواهیم ؟ …

    رمان «نقاب دیمیتریوس» – نوشته اریک امبلر – ترجمه شهریار وقفی‌پور – انتشارات هرمس

  • مرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

    مرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

    « مرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد » رمانی است سرراست و مفرح و شگفت انگیز و گاه حتی قهقهه آور که با هوشمندی و تخیلی غنی شخصیت اصلی اش را ناخواسته در میانه مهمترین رخدادهای تاریخی قرار می دهد. آلن کارلسن سرحالِ سهلگیر و باری به هر جهت، نمونه ای به یاد ماندنی به دست می دهد که «هیچ وقت برای شروع دیر نیست».
    نویسنده ی کتاب «یوناس یوناسُن» در سال 1961 در جنوب سوئد به دنیا آمد. نوشتن را با روزنامه نگاری در چندین روزنامه سوئد آغاز کرد. بعد مشاور رسانه ای و تهیه کننده ی تلویزیون شد. شرکت رسانه ای او بسیار موفق شد. بیست سال تمام شانزده ساعت در روز کار کرد. در 47 سالگی شخصیت رمان را در ذهن خویش ساخت و در خلال سال ها گاه صفحه ای از رمان را می نوشت تا بتواند با فشار عصبی خردکننده کنار بیاید. این فشار سرانجام او را بر آن داشت تا خسته و افسرده کار را رها کند. شرکتش را فروخت و همراه با پسر پنج ساله اش به نقطه ای دورافتاده در جزیره ی یوتلاند سوئد نقل مکان کرد. حال می توانست تمام وقت به نوشتن اولین رمانش بپردازد.
    این رمان در جهان با توفیقی چشمگیر روبه رو شده و با انتشار ترجمه های آن در 35 کشور بیش از هشت میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. این رمان را “فرزانه طاهری” به زبان فارسی برگردانده و انتشارات نیلوفر منتشر کرده است.

    یوناسُن رمان خود، « مرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد »، را کتابی توصیف کرده است که به نحوی هوشمندانه بسیار ابلهانه است و آلن، قهرمان رمانش را منِ دیگر خود می بیند. بارها دست به دامن او شده تا از پنجره فرار کند و زندگی اش را از بیخ و بن تغییر بدهد.

    پی نوشت: توضیحات فوق از متن پشت جلد کتاب آورده شده است.

  • پرندگان زرد

    پرندگان زرد

    «جنگ می خواست ما را در بهار بکُشد…» این جمله ی آغازین رمان است: شروعی قدرتمند برای روایتِ مرگ و دوستی. «پرندگان زرد»، روایتِ زندگیِ سرباز جان بارتلِ بیست و یک ساله و دَنیل مورفیِ هجده ساله است که همان گونه که جوخه شان درگیر نبردی خونین در شهر الطفار است، به زندگی ادامه می دهند. پرندگان زرد با توجه به تصاویر زنده و تمثیلات متافیزیکی درباره ی معصومیت از دست رفته و کارکرد حافظه، از یک سو به نقل از نیویورک تایمز در کنار شاهکار تیم اُبراین – «چیزهایی که به دوش می کشیدند» – در مورد جنگ ویتنام قرار می گیرد و از سوی دیگر به روایت گاردین، در کنار رمان های «در جبهه ی غرب خبری نیست» نوشته ی اریش ماریا رمارک و «نشان سرخ دلیری» از استیون کرین قدرت نمایی می کند.

    دیوید اِگرز نویسنده ی برجسته ی آمریکایی و نامزد نهایی جایزه ی پولیتزر و خالق رمان مشهور «زیتون» در پاسخ به نشریه ی آبزرور درباره ی این رمان می گوید: «کتاب های زیادی را می توانم نام ببرم، اما کتابی که بیش از هر کتابی دوست دارم به همه پیشنهادش بدهم تا بخوانندش، پرندگان زردِ کوین پاورز است.»

    به نقل از متن پشت جلد کتاب

    هیلاری منتل، برنده ی جایزه ی بوکر می گوید: «پرندگان زرد، روایت یک مرگ است؛ هر خط، تایید جسورانه یی است بر قدرت زیبایی در جان بخشیدن دوباره؛ چه این زیبایی خود را در طبیعت نشان دهد یا (بعدها) در هنر.»

    جان بِرنساید، گاردین: «خواندن این رمان یک ضرورت است، اگرچه کمتر کسی انتظار داشت از جنگ عراق رمانی خلق شود؛ پاورز، تصویری به شدت دقیق و هوشیارانه از مردان جنگ ارایه داده: مورف آسیب پذیر و مرموز، و استرلینگ بی رحم اما به شدت آسیب دیده، به طرز حیرت آوری ترسیم شده اند، و این تصادفی نیست که نام خانوادگی شخصیت اصلی، ما را وامی دارد به شخصیت بارتلبی در داستان کوتاه «بارتلبی محرر» اثر هرمان ملویل فکر کنیم. پرندگان زرد، رمانی است که باید خوانده شود، نه فقط به این خاطر که شاهدی است بر یک جنگ مشخص، بلکه به دلیل نوع بینش انسانی و جهان شمولی که در خود دارد.»

    رمانِ پرندگان زرد نوشته ی کوین پاورز، رمانی است که شایسته ی تمجیدهای آورده شده هست. بله توصیف هایی کم نظیر از جنگ عراق دارد. روایتی از حالات و روحیات سربازانی که برای خدمت به کشور خود به ارتش پیوسته اند و حالا در جنگی دشوار باید دشمنان آمریکا و صلح جهانی را از بین ببرند. داستانی از زخم و رنجی که جوانان آمریکایی در این راه متحمل می شوند به گونه ای که اثر آن تا سال ها پس از جنگ باقی می ماند. (بیشتر…)

  • اتحادیه ابلهان

    اتحادیه ابلهان

    کتابی که در این پُست به آن می پردازم، کتاب ” اتحادیه ابلهان “(A confederacy of dunces) نوشته ی “جان کندی تول”(John Kennedy Toole) است که “پیمان خاکسار” به زبان فارسی ترجمه کرده است.

    داستان انتشار اتحادیه ی ابلهان داستان غریبی است. جان کندی کتاب را در سی سالگی نوشت و بعد از این که هیچ ناشری زیر بار چاپ آن نرفت به زندگی خود پایان داد. مادرش یازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوییزیانا راضی به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال – 1981 – جایزه ی پولیتزر(Pulitzer Prize) را ربود. شاید بتوان محبوبیت این کتاب را با ناطور دشت سلینجر مقایسه کرد. “ایگنیشس جی رایلی” قهرمان کتاب یک دن کیشوت امروزی است که وادار می شود از خلوت خود بیرون بیاید و با جامعه ای که از آن متنفر است رو به رو شود و به شیوه ی دیوانه وارِ خود با آن بستیزد. بسیاری از منتقدان، اتحادیه ی ابلهان را بزرگ ترین رمان کمدی قرن می دانند.

    «به نقل از متن پشت جلد کتاب»

    در مقدمه ی مترجم می خوانیم:

    ایگنیشس متخصص قرون وسطا است که تمام دنیا را از دریچه ی کتاب تسلای فلسفه ی بوئتیوس، فیلسوف قرون وسطایی، می بیند. تمام زندگی اش فلسفه بافی است و انزجار از جامعه ی آمریکا. از فرهنگ مصرف گرایی، هالیوود، دموکراسی و هر چیز دیگر آمریکا بیزار است. هیچ کتابی مثل اتحادیه ی ابلهان جامعه ی مادی و پر از بی عدالتی و دورویی آمریکا را به این قدرت به تصویر نکشیده. ایگنیشس ناظر غیرمنفعلی است بر تمام حماقت ها و بی شعوری های محیط پیرامونش. آمریکای او همان است که نویسنده ی کتاب هم ماندن در آن را نپذیرفت و مرگ خود خواسته را انتخاب کرد.

    جان کندی تول، نویسنده ی رمان اتحادیه ی ابلهان، در سال 1937 در نیواورلینز لوییزیانا به دنیا آمد. مادرش معلم موسیقی بود و پدرش ماشین فروش. جان کندی در سن شانزده سالگی تحت تاثیر نویسنده ی مورد علاقه اش، فلنری اوکانر، رمانی نوشت به نام انجیل نئون. در هفده سالگی بورسیه ی کامل دانشگاه تولن شد. در بیست و دوسالگی به سِمَت استادی کالج هانتر نیویورک رسید، جوان ترین استادی که تا به آن زمان در آن کالج ادبیات انگلیسی تدریس کرده بود. حین تحصیل در مقطع دکترا در سال 1959 به خدمت سربازی رفت و به پورتوریکو اعزام شد. آن جا ماشین تحریر دوستش را قرض گرفت و نوشتن اتحادیه را شروع کرد اما محتوای آن را از هم قطارانش مخفی نگه داشت. بعد از بازگشت به آمریکا رمان را برای بسیاری از ناشران ارسال کرد ولی هیچ کدام راضی به چاپش نشدند. همه ایرادی به آن گرفتند و ردش کردند. تول که به شدت افسرده شده بود و دیگر هیچ امیدی به چاپ کتابش نداشت پس از دعوایی با مادرش، ماشینش را برداشت و به ایالت جورجیا رفت و از خانه ی فلنری اوکانر بازدید کرد. بعد در حومه ی شهر بیلاسکی شلنگی به اگزوز وصل کرد و داخل ماشین آورد و به زندگی اش پایان داد. سی و دو سالش بود.

    مادرش بعد از دو سال دست و پنجه نرم کردن با افسردگی ناشی از مرگ پسر، کار او را ادامه داد. 9 سال رمان را برای ناشران دیگر فرستاد و باز جواب نه شنید. تا این که بالاخره  سراغ واکِر پِرسی رفت که استاد دانشگاه لوییزیانا بود و از مهمترین نویسندگان جنوب آمریکا. پرسی که از مراجعات مکرر پیرزنی که ادعا می کرد شاهکار پسر مرده اش را در دست دارد جانش به لب آمده بود با اکراه رمان را گرفت، به این امید که قطعا بد است و بعد از چند صفحه آن را به کناری پرتاب خواهد کرد. به قول خودش در پیشگفتار کتاب «معمولا پاراگراف اول کتاب برایم کفایت می کند. تنها ترسم این بود که این کتاب به اندازه ی کافی بد نباشد، این جوری وجدانم اجازه نمی داد که تا آخر نخوانم. ولی در این مورد ادامه دادم.باز هم ادامه دادم. اول با این احساس ناخوشایند که این قدرها هم بد نیست که بشود راحت رهایش کرد، بعد کم کم توجهم را جلب کرد، بعد این توجه تبدیل به هیجانی شد که هر لحظه شدت می گرفت و بالاخره تمام اینها تبدیل شدند به ناباوری: امکان ندارد که این کتاب تا این اندازه خوب باشد. باید در برابر وسوسه ی گفتن این که کجای کتاب دهانم از تعجب باز شد، کجا لبخند زدم، کجا قهقهه و بالاخره کجا سرم را از حیرت تکان دادم مقاومت کنم. بهتر است که خود خواننده تمام این احساسات را تجربه کند… برای اطلاق واژه ی کمدی به این رمان دو دلم – هر چند که هست – چون حق مطلب ادا نمی شود. این رمان کمدی نیست. ورای این حرف هاست.»

    پرسی پیش گفتاری برای کتاب نوشت و با توصیه ی او دانشگاه لوییزیانا کتاب را در 2500 نسخه منتشر کرد. کتاب غوغایی به پا کرد و سال بعد جایزه ی پولیتزر را گرفت. در نظرسنجی مشهوری که مجله ی تایم در سال 2005 انجام داد و از بزرگترین منتقدان و نویسندگان آمریکایی خواست تا بهترین کتاب آمریکایی 25 سال گذشته را انتخاب کنند، اتحادیه ابلهان جایگاه ششم را به خود اختصاص داد.

  • کوری

    کوری

    حتی تصور قرار گرفتن در چنین شرایطی بسیار دلهره آور است. همان شرایط توصیف شده در رُمان “کوری” منظور است. اگر این رمان را نخوانده اید؛ بخوانید. تا با یک اپیدمی عجیب روبرو شوید: کوری. همچون یک بیماری واگیردار، کوری بین مردم شیوع پیدا می کند و مردم غرق می شوند در دریایی از شیر. همه چیز سفید است. رمانی تحسین برانگیز از “ژوزه ساراماگو” – برنده جایزه نوبل 1998- که با گیرایی فراوان روایت شده است. در سال 2008 میلادی فیلمی بر مبنای این رمان ساخته شد به نام Blindness که به نظرم اصلا به زیبایی رمان در نیامده.
    من رمان را با ترجمه ی “زهره روشنفکر” خواندم که در مقدمه ی کتاب نوشته بود:
    انتقاد ژوزه ساراماگو در این رمان از نشناختن آدمها نسبت به وجود خود و قدرت تعقل و تواناییهای درونی خودشان است. کوری ای که در این رمان شیوع پیدا می کند و در مدت کمی گریبانگیر تمام اقشار جامعه می شود بر خلاف بیماری کوری، یک مرض نامتعارف است. کورهای این رمان به جای آنکه در یک تاریکی مطلق غرق شوند، در یک سفیدی بی پایان و بسیار نورانی غرق شده اند و به جای آنکه سیاهی باعث کوری آنها شود، نور شدید مانع از قدرت دید آنهاست.

    (بیشتر…)

  • سیاهه صدتایی رمان

    سیاهه صدتایی رمان

    در اردیبهشت ماه سال 1382 خورشیدی، رضا امیرخانی که داستان نویسی تواناست – به نظر من – در سایت “لوح” لیستی صد و چندتایی از کتاب های رمان قرار داد که بعدها در کتابی به نام “سرلوحه ها” – شامل نوشته های هفتگی او در همان سایت – نیز منتشر شد.

    با توجه به اینکه به زمان برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نزدیک می شویم، مناسب دیدم که این فهرست را بازنشر کنم. ابتدا مقدمه ای که امیرخانی بر این فهرست نوشته را می نویسم و سپس در ادامه ی مطلب می توانید فهرست را بخوانید:

    «اولا صد تا بیش‌تر شد، گفتیم صد و ده تا بشود تیمنا و تبركا، آن هم نشد! می توانید خودتان تا صد و ده را پر كنید. ثانیا برای بعضی از كتاب‌ها كه ترجمه‌های متعدد داشت، ترجمه‌ی به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزیدم. ثالثا نه كسی با خواندنِ رمان بی دين می شود، نه دین‌دار، این هر دو، كارِ آخوند است! رابعا این‌چنین سیاهه‌ای را آن‌چنان كه پیش‌تر گفته‌ام، قدیم‌ها ناصرزاده‌ی عزیز به ما -به دوستانم و نه به من!- پیش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سیاهه‌ی وی را نیافتم، سیاهه‌ی خود را نوشتم، كه یحتمل حذف و اضافاتی دارد. خامسا شاید بعضی از رمان‌های تازه منتشر شده مثلِ “سورِ بز” از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضیه شاید بعضی از رمان‌های قدیمی را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ “هكلبری فین” يا “تام سایر”. این به آن در. سادسا در این سیاهه‌ی رمان، كتاب‌هایی وجود دارند كه اصالتا رمان نیستند، مثلِ “هفت روزِ آخر” رضا بایرامی. سابعا اگر پنج دقیقه‌ی دیگر به من وقت می دادند، نامِ بیست رمانِ دیگر را اضافه می كردم، و یحتمل نامِ ده كتاب را نیز حذف. اما به هر رو شما می توانید مطمئن باشید كه از اين صد و اندی، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپری شده‌ی بایدها و نبایدها!) بايد خواند… ثامناً -كه خیلی سخت است- همان هشتماً! بعضی از جاهای خالی را كه بدجوری توی ذوق می زد با توضیحاتی بی ربط پر كرده‌ام. ترتیب هم كاملا تصادفی است. تاسعاً این قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنی توامان برخوردار می باشد كه كارهای خودش را در این سیاهه نیاورده باشد. منتقدانِ گرامی بی جهت دنبال‌شان نگردند!!!» (بیشتر…)

  • عقاید یک دلقک

    عقاید یک دلقک

    تا حالا با یک دلقک صحبت کردی؟ فکر می کنی یک دلقک چه عقایدی داره؟ به چه چیزهایی فکر می کنه؟ چه مشکلاتی داره؟

    شاید آدم های به اصطلاح دلقک اطراف ما زیاد باشند؛ اما کسی که چنین شغلی داشته باشه و ما بتونیم باهاش هم کلام بشیم خیلی پیدا نمیشه. به همین خاطر شاید بد نباشه بریم سراغ کتاب “عقاید یک دلقک” نوشته ی “هاینریش بُل” – نویسنده ی آلمانی که در سال 1972 میلادی “جایزه ادبی نوبل” رو هم دریافت کرده – کتابی که در سال 1963 میلادی منتشر شده و در ایران هم بارها توسط ناشران مختلف به چاپ رسیده.

    وقتی کتاب رو میخوندم متوجه شدم که در خیلی از موارد با “دلقک” داستان هم عقیده هستم – البته اون مواردی که منشوری نیست – به هر حال کار آسانی نیست که یک قسمت از کتاب رو انتخاب کنم و اینجا بنویسم. به همین خاطر به چند جمله ی کوتاه بسنده می کنم:

    وقتی آدم‌های پولدار چیزی به کسی هدیه می‌کنند، همیشه یک جایش می‌لنگد.

    به اعتقاد من عصر ما فقط شایسته‌ی یک لقب و نام است. “عصر فحشا”. مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه‌ها عادت می‌دهند.

    یک وسیلۀ درمان موقتی وجود دارد، آن اَلکُل است، و یک وسیلۀ درمان قطعی و همیشگی می‌تواند وجود داشته باشد، و آن ماری است. ماری مرا ترک کرده است. دلقکی که به مِی‌خوارگی بیُفتد زودتر از یک شیروانی‌ساز مست سقوط می‌کند.

    نسخه ای که من خوندم ترجمه ی “محمد اسماعیل زاده” بود و “نشر چشمه” چاپش کرده بود.

  • سووشون ، داستان فارسی

    بسیار خوب. رسیدم به “سووشون” نوشته ی “سیمین دانشور”. در دوران دبیرستان، دو یا سه صفحه – درست به خاطر ندارم – از کتاب ادبیات فارسی به این رمان اختصاص پیدا کرده بود. از همان زمان شوق داشتم که بخوانمش. سال ها گذشت تا اینکه چنین پیش آمد و خواندم. شاید شما هم خوانده باشید و یا شاید در انتظار فرصتی برای خواندن. قصد ندارم به ماجرای رمان بپردازم یا بگویم چنین است و چنان. آنچه اینجا می نویسم؛ فصل نوزدهم از رمان است که “مک ماهون” – یکی از شخصیت های رمان (خبرنگاری ایرلندی) – داستانی را که خودش نوشته، برای “زری” و “یوسف” – شخصیت های اصلی رمان – می خواند (یعنی قصه ای کوتاه در دل داستان اصلی):

    گردونه دار پیر ریش سفیدش را که یادگار میلیون میلیون سال بود، از توی دست و پایش جمع کرد و گردونه طلایی خورشید را با آن گردگیری کرد .بعد دست برد و کلید طلایی را که به کمربندش آویزان بود در آورد و رو به مشرق گذاشت. بله، حالا موقعش بود. خورشید خسته و کوفته از راه می رسید .کلید انداخت و در مشرق را باز کرد .خورشید تاخیر داشت و وقتی از راه رسید خاک آلود بود و خمیازه می کشید .گردونه دار، گرد راه را که بر سر و روی خورشید نشسته بود، با ریش سفید انبوهش سترد و شعاعهایش را برق انداخت و خورشید سوار گردونه شد تا سفر خود را در آسمان شروع کند. اما فورا به راه نیفتاد و گردونه دار منتظر ماند . خورشید گفت : «ارباب برایت پیغام فرستاده به همین علت معطل شدم .»

    (بیشتر…)