
انسان ها به سه گروه تقسیم میشوند. گروه اول، رویاپردازان و سخنگویان، که پروژه هایشان را با هیاهو و شور و شوقی وصف ناپذیر آغاز میکنند؛ اما این انفجار انرژی و شور و هیجان به سرعت فروکش میکند، زیرا در دنیای واقعی، برای پایان دادن به هر پروژه، تلاشی سخت و بی وقفه لازم است. این افراد موجوداتی احساساتی هستند که اغلب در لحظهی حال زندگی میکنند و به راحتی با ورود چیزهای جدید، علاقهی خود را از دست میدهند. پروژه های ناتمام بسیاری در زندگیشان وجود دارد و حتی برخی از آنان به اندیشیدن و پروردن افکار پوچشان عادت دارند.
گروه بعد، افرادی هستند که هر کاری را انجام میدهند به نتیجه میرسانند، یا به این دلیل که آنها مجبورند یا به این خاطر که توانایی انجامش را دارند، اما هنگام رسیدن به خط پایان، انرژی و قدرتی کمتر از لحظهی شروع دارند و از آنجا که مجبور به اتمام راه هستند، اغلب شتابزده و بی برنامه پروژه را به انتها میرسانند و معمولا احساس نارضایتی میکنند. در واقع هر پروژه را بدون درک دقیق از چگونگی پایان آن شروع میکند و هنگام پیشرفت و مواجهه با رخدادهای غیرقابل انتظار برنامهای خاص ندارند.
گروه سوم، شامل افرادی میشود که قوانین اولیه قدرت و استراتژی را درک میکنند. پایان در هر زمینهای مانند یک پروژه، یک مبارزهی انتخاباتی یا یک گفت و گو، اهمیت فوق العاده ای برای مردم دارد. این اتفاق در ذهن ثبت میشود. یک جنگ میتواند با هیاهوی بسیار شروع شود و پیروزیهای بسیاری را به ارمغان بیاورد؛ اما اینکه چگونه به پایان میرسد، در یادها میماند و کسی به شروع پرهیاهو اهمیتی نمیدهد و تنها شاید این هیاهو برای لحظهای ذهنشان را درگیر کند.
افراد گروه سوم از اهمیت به پایان رساندن آگاه هستند. آنها با تفکر منطقی، طرحی روشن ارائه میکنند. آنها نه تنها برای پایان دادن به پروژهی خود در آینده برنامه ریزی میکنند، بلکه به تمام نتایج و عواقب اجرای آن برنامه هم میاندیشند. این افراد کسانی هستند که هنر به پایان رساندن را میدانند.
(33 استراتژی جنگ، رابرت گرین، ترجمه مرجان ایزدی، صفحه 618)

دوست داشتن یه نفر مثل اسباب کشی به یه خونهی جدیده. اولش عاشق همه چیزای جدیدش میشی. هر روز صبح از اینکه همهی این خونه مال خودته سر ذوق میآی. هر لحظه دلت شور میزنه که نکنه سر و کلهی یه نفر پیدا بشه و بگه یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده و از اول قرار نبود که تو صاحب یه همچین خونهی شگفت انگیزی بشی. بعد در گذر زمان، دیوارها هوازده میشن، تراشههای چوب اینجا و اونجای خونه میریزه، و اینجاست که تو کم کم نه عاشق بی نقصی این خونه، که عاشق همهی نقصهاش میشی. کم کم همهی سوراخ و سُنبههای خونه رو بلد میشی. یاد میگیری که وقتی هوا خیلی سرده چطور کلید رو توی قفل بچرخونی که گیر نکنه، یاد میگیری که کدوم یکی از سرامیکهای زیر پات، وقتی که روی کف راه میری تقی صدا میده و اینکه درهای کمد رو چطور باز کنی که جیغشون بلند نشه. اینها همهی اون رازهای کوچیکیه که جز تو هیچ کس نمیدونه و تو رو عاشق خونهی خودت میکنه.
«از کتاب مردی به نام اوه، فردریک بکمن، ترجمه فرشته افسری»
درباره کتاب:
مردی به نامِ اُوِه داستانِ روزگار پیرمردی است کمحرف، سختکوش و بسیار سنتی که اعتقاد دارد همهچیز باید سرجای خودش باشد و فقط احمقها به کامپیوتر اعتماد میکنند. او سالها با قوانینِ سفتوسختش و همسرش که عاشقانه دوستش داشته زیسته و حالا انگار به آخر خط رسیده. تا اینکه یک روز صبح ماشینِ یک زنِ باردارِ ایرانی و شوهرِ خنگش که قرار است همسایهی او شوند کوبیده میشود به صندوقِ پستیاش و این آغاز ماجراست… رمانِ بَکمَن روایتی است از برخوردِ دو جهان، برخوردی که به طنزی مداوم و تأثیرگذار میانجامد و باعث میشود مفهومِ کهنسالی و نوگرایی به شکلی دیگر برای مخاطب روایت شود. مردی به نامِ اُوِه رمانی است زنده و جاندار که بعید است بتوان از خواندنش صرفنظر کرد. رمانی که قرار است تا عمقِ جان مخاطبش رسوخ کند. یک سرخوشی مدام…
فردریک بَکمَن (Fredrik Backman) با رمانِ مردی به نامِ اُوِه (A Man Called Ove) به شهرتی استثنایی دست یافت. این رماننویس و روزنامهنگارِ جوانِ سوئدی بعد از انتشارِ این رمان در سوئد و آلمان به جهان معرفی شد.

سالار مگسها
عنوان اصلی: Lord of the Flies
نویسنده: ویلیام گلدینگ (William Golding)
تاریخ انتشار: 1954 میلادی
ترجمه به فارسی: حمید رفیعی (منتشر شده توسط انتشارات بهجت)
درباره نویسنده
سر ویلیام جرالد گُلدینگ (Sir William Gerald Golding) (زادهی ۱۹ سپتامبر ۱۹۱۱ – درگذشتهی ۱۹ ژوئن ۱۹۹۳)، شاعر و رماننویس بریتانیایی برندهی جایزهی نوبل ادبیات در ۱۹۸۳ بود.
از معروفترین آثارش میتوان به “سالار مگسها” اشاره کرد. او همچنین جایزه ادبی من بوکر را برای رمان ” آداب عبور” که اولین کتاب از سهگانهی “به سوی انتهای زمین” است، در ۱۹۸۰ کسب کرد.
سه کتاب “سالار مگسها”، “برج” و “خدای عقرب” به فارسی ترجمه و در ایران به انتشار رسیدهاند.
دربارهی گلدینگ بیشتر بخوانید …
درباره رمان سالار مگسها
رمان سالار مگسها (یا ارباب مگسها) نخستین رمان ویلیام گلدینگ است که آن را در سال 1954 نوشته است. تاکنون سه فیلم سینمایی براساس رمان سالار مگسها ساخته شدهاند. ویلیام گلدینگ در این داستان به اهمیت وجود و پیروی از قانون در جوامع انسانی میپردازد و این نکته را ذکر میکند که «قانون بد، بهتر از بی قانونی است».
ویلیام گلدینگ رمان معروف خود، سالار مگسها را در ۱۹۵۴ یعنی کمتر از یک دهه بعد از جنگ جهانی دوم و در زمان جنگ سرد نوشت. جنایات و اثرات وحشتناک فاجعه اتمی و خطر شوم کمونیست در پشت پرده آهنین، هنوز در ذهن مردم غرب و نویسنده پُر رنگ بود. تمام این موضوعات در انتخاب زمینه اصلی یعنی نشان دادن بربریت و خوی وحشی انسان ها تاثیر گذار بودند. گلدینگ برای این رمان سبک کنایی و تمثیل را برگزید و با انتخاب مکانی در ناکجا آباد و زمانی که به درستی مشخص نشده اما احتمالا در دهه ۱۹۵۰ می گذرد، به ماندگار شدن رمان خود کمک به سزایی نمود.
داستان در مورد هواپیمایی است که بر اثر اتفاقی در جزیرهای دور از تمدن و ناشناس سقوط میکند. به صورت معجزه آسایی پسرانی که در هواپیما بودند زنده میمانند و ناگهان خود را در محیطی بدون هیچ قانون و سرپرستی که آنها را محدود نماید، مییابند. از این پس پسرهای جوان به دو گروه تقسیم میشوند و درگیریها و مخالفتهایشان با یکدیگر در مورد سبک زندگی در این مکان ناشناس داستان را به پیش میبرد. شاید این جمله معروف قانون بد بهتر از بی قانونی است الهام بخش نویسنده برای ادامه داستان بوده باشد.
موضوع دیگری که در داستان به شدت به چشم میآید ترس است. از لحاظ تاریخی، در زمانهای پریشانی اجتماعی و اقتصادی گسترده، مردم بیشتر احساس نا امنی و بیپناهی میکنند و در نتیجه به رهبرانی که نمایش قدرت برتری دارند و محافظت بیشتری از آنها را پیشنهاد میکنند، روی میآورند. در سالار مگسها، جک و شکارچیان که تنوع و تجمل دوست و یک حکومت استبدادی را پیشنهاد میکنند، این نقش را به عهده دارند. اما در عوض این محافظت، سایر پسرها هرگونه قید اخلاقی و اعتراضی به سیاستهای او در مورد اداره کارها را کنار میگذارند.
گلدینگ زمانی در توصیف رمان خود در یک پرسشنامه تبلیغی چنین میگوید: «تلاش برای برطرف کردن نواقص جامعه با برگشت به نواقص طبیعت انسان». همچنین در نامه دیگری تصریح می کند که موضوع ارباب مگسها، غم و اندوه خالص است.
شاید کتاب سالار مگسها، به دلیل کاراکترهای نوجوانی که مستقل میشوند و داستان ماجراجویانه آن کتابی برای مخاطب نوجوان به نظر برسد اما کنایه و تمثیل موجود در کتاب، همچنین موضوعات عمیق و تأمل برانگیز آن برای کتاب خوانها در هر سنی نیز مناسب خواهد بود. اگر برای خواندن این کتاب به دلیل بیشتری نیاز دارید بد نیست بدانید که ویلیام گلدینگ یکی از برندگان بریتانیایی جایزه نوبل ادبیات و از چهرههای تاثیر گذار انگلیسی سالهای گذشته در ادبیات محسوب میشود.
منبع: شهر کتاب آنلاین
اگر علاقهمند باشید میتوانید در ادامه، خلاصهای از این رمان را بخوانید:

تماشای رنج دیگران
عنوان اصلی: Regarding the Pain of Others
نویسنده: سوزان سانتاگ (Susan Sontag)
سال انتشار: 2003 میلادی
مترجم: زهرا درویشیان
ناشر: نشر چشمه، چاپ اول: 1395 شمسی
مقدمه مترجم
در باب رنجی که از آن “من” نیست و به “دیگران” تعلق دارد، سخن گفتن بینتیجه و واهی است؛ چرا که هر گفتمانی بهسرعت به کلیشه ختم میشود و گندهگویی سرنوشت محتومش است! عکاسی هم از این جهت که در معرض سوءاستفاده و انحراف بیوقفه قرار دارد، در جایگاه متزلزلی به سر میبرد و همواره در چنگال قدرت و رسانهها دستوپا میزند؛ رسانهای که به جای پاکسازی باورها و عقاید کور، مدام به این تفکر پر و بال میدهد که جنگ را هرگز پایانی نخواهئ بود تا به خونسردی و بیشوری مردم بیشتر وسعت بخشد. سانتاگ از دلسوزی بیزار است و “ترحم” را حسی سست و نابهجا میداند مه تنها زمانی به درد میخورد که تبدیل به حرکت شود. چیزی که احساسات را جریحهدار میکند، پیغامیست که منتقل شده و باید کاری برایش انجام داد. اگر فکر کنیم کاری از دست “ما” و “آنها” ساخته نیست؛ این ما و آنها چه کسانی هستند: مای امن و آنهای رنجکش؟ امنیت با خودش بیتفاوتی میآورد و عدم کنش احساسات را کرخت میکند.
مرگهای مکرر و رذالتهای بیپایان مدام در حال ثبتشدناند. نمایش فلاکت «آن دورها»، در اکثر مواقع سانسور، یا حتا قدغن میشوند و تماشای آن هم که همیشه طاقتفرسا و اسفناک بوده و هست؛ اما به هر حال، استناد به عکسها برای راه یافتن به حقیقت و مددجویی از تصاویر برای پاسخ دادن به «چرا جنگ» غیر موثق و تا حدودی از ریشههای عاطفی و نابخردانه برخوردار است؛ تنها آنها که در جنگ بودهاند میدانند شاهد انفجار و فروپاشی پیکرها و سوختن آرزوهای غیرقابلبازگشت بودن به چه معناست و ویرانی یکدست چگونه طی چند ثانیهی ملعون همهچیز را زیر و رو میکند. نثر بُرنده و بیباک سانتاگ اما دست از تلاش برای یافتن متهمان و راهکارها و به چالش کشیدن سیستمهای قدرت برنمیدارد و مرتبا از آذینبستن عکسهای جنگ و سیستم قدیسپروری انتقاد شدید میکند؛ او امیدوار است، نه به اتوپیا، بلکه به پادزهری برای بازماندگان و دانشی برای شیفتگانِ جنگافروزی و ستیزهجویی و پیروزی.
«زهرا درویشیان»
برای آشنایی بیشتر با کتاب تماشای رنج دیگران، متن زیر به نقل از سایت الف را بخوانید:

«داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان» شامل هشت داستان با نام های «ازدواج به سبک منچستری» از «الیزابت کلگهورن گسکل»، «سفری با قطار» نوشتهی «لیدی مارگارت مجندی»، «مسافر خوشگذران» نوشتهی «الا دارسی»، «توصیه» از «آدا لورسون»، «گره روبان» به قلم «لورنس آلما تادما»، «محبوبه سال» نوشته «الا هپورت دیکسون»، «لوسی رن» از «آدا رادفورد» و «داستان یک مسافرت ماه عسل» نوشتهی «مارگارت آلیفانت» است. که با ترجمه و انتخاب شایسته “ناهید طباطبایی” و به همت “نشر چشمه” به چاپ رسیده است.
ناهید طباطبایی در پیشگفتار «داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان» با اشاره به نقش مهم نویسندگان زن در افزایش اعتبار فرهنگی و زیبایی شناسانه داستان کوتاه در خلال قرن نوزدهم مینویسد: «در دورانی که نوشتن یکی از چند کار آبرومند برای زنان محسوب میشد، چاپ داستان در مجلهها و سالنامهها به یک منبع درآمد برای زنان تنها و بیوه یا آنهایی که میخواستند به درآمد شوهرانشان بیفزایند تبدیل شد. “مری شلی” که در سن ۲۱ سالگی بیوه شده بود سالها زندگی خود و پسرش را با نوشتن داستان تامین میکرد.»
داستانهای این کتاب مربوط به دوره «رمانتیک» هستند و آنها را میتوان در طبقهی داستانهای عاشقانه جای داد که بعضی مثل «سفری با قطار» پایانی خوش دارند و برخی دیگر مانند «گره روبان» پایان تلخ. این داستانها با عدم ارائهی پایانی مشخص، آشکارا به سمت سنتگرایی رفتار زنان گرایش پیدا میکنند که بعدها در ادبیات مدرن قرن بیستم پر رنگتر میشود.
در سال 1890 نهضتی تحت عنوان زنان نوین در انگلیس و آمریکا پدید آمد که حرکتی جدید را برای استقلای زنان آغاز کرد. این حرکت، با پدیدههای ظاهری مثل سیگار کشیدن در جمع و دوچرخهسواری در معابر آغاز شد و به کسب حق رأی انجامید. مخالفت زنان با قوانین موجود و خواستههای نوین ایشان، به مطبوعات راه گشود و با سرعتی شگفتانگیز عرصهی داستاننویسی را به تسلط خود در آورد. تا پایان قرن نوزدهم بیش از صد نوول و هزاران داستان کوتاه با مضامین مورد نظر زنان نوین به چاپ رسید. زنان نوین، روشهای گوناگونی را در داستان و هم در واقعیت خلق کردند و با وجود عقاید مختلف، زیر پرچم استقلال زنان گرد آمدند. مجموعهی حاضر برگزیدهای از بهترین داستانهای این دوران است و علاوه بر جذابیت خاص برای هر نوع مخاطب، ابعاد مختلف این عصر را نشان میدهد.
«از متن پشت جلد کتاب داستان هایی از نویسندگان زن انگلستان»
نقد و توضیحات سایت الف را در مورد این کتاب بخوانید:
انگلستان به عنوان کشوری که اولین داعیههای فمینیستی در آن جرقه زد – هر چند شکل نظاممندتر آن بعدها در فرانسه پاگرفت – همیشه پرچمدار پرورش نویسندگان بزرگ زن بوده؛ به خصوص در دوره کلاسیک خود. نویسندگان زن در این دوره به سختی اجازه نوشتن و فعالیت داشتند و به نوعی خود محصول جامعهای مرد سالار بودند. حتی برخی مثل جرج الیوت مجبور به استفاده از نامی مردانه شدند و برخی همچون ویرجینیا وولف در زندگی شخصی محروم از رفتن به کالج و حتی مورد تعرضات جنسی در دوران کودکی قرار گرفتند.
تاریخ اولین بیانیه جنبش زنان به عصر روشنگری در سال 1792 میرسد که مری ولستون کرافت در انگلستان به مبارزه برای احقاق حقوق زنان برخاست و بیانیهی سیصد صفحهای تحت عنوان استیفای حقوق زنان نوشت. دختر او بعدها خالق اثر مشهور فرانکشتین شد. هرچند قبل از این جریانات نیز زنان نویسنده بزرگی در انگلستان به نگارش داستان و رمان روی آورده بودند اما حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و مخصوصا ادبی بعد از عصر روشنگری بیش از پیش پررنگتر شد.
هدف نوشتار زنانه در دوره موج اول فمینیسم، عمدتاً جلب حس ترحم و نیز تهییج ِ مردان بود که به حمایت نهاد مرد محور ادبیات از چنین نوشتاری نیز انجامید. اما در دوران موج دوم، نگاهی هستیشناسانه، رشد یافته و مستقل به نمایش گذاشته شد. اما جدا از مباحث سیاسی و فلسفی در حوزه فمینیسم باید خاطرنشان کرد که عمده زنان نویسنده در دوران پس از عصر روشنگری که به نگارش داستانهایی از این دست همت گماشتند، پیش از هر چیز ادبیات را به زندگی خود گره زدند چرا که خود نیز قربانی جامعهای مردسالار و از طبقات متوسط و پایین جامعه بودند. ناگفته پیداست که سیر پیشرفت در آثار نویسندگان زن فضا را برای تغییر نگرش نسبت به رابطه زن و مرد باز کرد و در دورههای بعدی ما شاهد رشد آثار ادبی نویسندگان زن رادیکالتر و تغییر سویههای ادبی از «زن خواننده» به «زن نویسنده» هستیم.
دوره رمانتیک در ادبیات انگلستان را میتوان دوره گذار دانست؛ گذار از فئودالیسم به سوی جامعه صنعتی، گذار از گرایش به تقلید از طبیعت و دنیای بیرون به سمت دنیای درون. داستانهای مجموعه حاضر نیز محصول همین دوران هستند.

به هرجایی که بروید، همان جا خواهید بود
قرار بود جری و استر در هتلی در آوستین تگزاس سمیناری داشته باشند.
اگر چه قراردادها امضا شده بود، به نظر میرسید مسئولان هتل فراموش کرده بودند. وقتی آنها به آنجا رسیدند، مجبور بودند با عجله آنجا را برای سمینارشان آماده کنند.
استر به ما گفت: »شاید بهتر بود هتل دیگری پیدا می کردیم!»
و ما گفتیم که شما به هر جا بروید خودتان را هم همراه خواهید برد، چون الگوها و عادتهای ارتعاشیتان را با خود میبرید.
ما به آنها گفتیم دفترچهای بخرند و روی جلد آن با خط درشت بنویسند: کتاب جنبه های مثبت من.
و در صفحه اول آن بنویسند: جنبه های مثبت هتل ساپتارک در آوستین.
استر شروع به نوشتن کرد: «ساختمان زیبایی است. در جای خوبی قرار گرفته و دسترسی به مرکز شهر آسان است. فضای پارکینگ کافی است. اتاقمان همیشه تمیز است. احساس آرامش و عشق ورزی دارم. اتاقهایی به اندازههای متفاوت دارد بنابراین میتوانیم گروههای کوچک و بزرگ و همچنین به صورت زوج در سکوت شب بگذرانیم.»
وقتی اینها را نوشت، تعجب کرد که چرا تا به حال متوجه نشده بود هتل به این خوبی پیدا کرده است.
به عبارتی دیگر، توجه او به جنبههای مثبت چنان احساس خوبی نسبت به این هتل به او داده بود که نمیتوانست هیچ چیز بدی را در مورد آ ن هتل به خود جذب کند.
به عبارت دیگر او به خاطر نوشتن جنبه های مثبت – توجه اش را از گودال برگردانده بود.
هرخواستهای داشته باشید، کتاب جنبه های مثبت شما را بیشتر و بیشتر درحالت جذب قرار میدهد.
به گودالهای شهر توجه نکنید.
برگرفته از کتاب “فراتر از باور” نوشته استر هیکس (Esther Hicks) و جری هیکس (Jerry Hicks)
ترجمه یلدا قبادی (روانشناس)
انتشارات آسیم
عنوان اصلی کتاب: Ask and it is given: learning to manifest your desires

کتاب فلسفه ملال (A Philosophy of Boredom) نوشته “لارس اسوندسن” (Lars Fr. H Svendsen) با ترجمه “افشین خاکباز” توسط “فرهنگ نشر نو” منتشر شده است.
لینک کتاب در سایت انتشارات + امکان مطالعه بخشی از کتاب
کتاب حاضر شامل چهار فصل اصلی است:
- طرح مسئله: در فصل نخست، شرحی کلی از جنبههای مختلف ملال و رابطه آن با مدرنیته ارائه میشود.
- داستانها: فصل دوم به ارائه برخی از داستانهای ملال اختصاص دارد. یکی از نظریههای اصلی که در این بخش مطرح میشود این است که از نظر تاریخ اندیشهها، رومانتیسم برای درک ملال در دوران مدرن بنیادیترین نقش را ایفا میکند.
- پدیدارشناسی: فصل سوم بر پژوهشهای پدیدارشناسانهی هایدگر دربارهی ملال متمرکز است.
- اخلاق: در فصل چهارم این بحث مطرح میشود که در برابر ملال چه موضعی میتوانیم اتخاذ کنیم و چرا مجبور نیستیم چنین موضعی بگیریم.
متن پشت جلد کتاب فلسفه ملال
خدایان ملول بودند و بنابراین انسان را آفریدند. آدم از تنهایی ملول بود و بنابراین حوا را خلق کردند. از آن زمان، ملال وارد جهان شد و درست به همان نسبتی که جمعیت رشد میکرد، ملال نیز بیشتر میشد.
در ادامه میتوانید بخشهایی کوتاه از کتاب فلسفه ملال را بخوانید:

عشق و اراده (Love and will) اثر برجستهی رولو می(Rollo May)، یکی از پبشگامان روانشناسی وجودی(اگزیستانسیال) آمریکاست. در این کتاب که به گفته رولو می محصول 30 سال تأمل، تجربه و تخصص اوست، سرگذشت دو خصیصه بنیادی یعنی عشق و اراده را در جوامع انسانی از نگاه اسطورهای تا مدرنیته در چشماندازی وجودگرایانه رمزگشایی میکند.
این کتاب با ترجمه دکتر سپیده حبیب، توسط نشر دانژه به زبان فارسی منتشر شده است.
دیباچه
همه آنچه هست، دلانگیز است. آفتاب از فراز کوه سر بر میآورد و سبزی شگفت انگیز با پرمایگی وافرش از دره ژرف سرازیر میشود. گویی درختان در طول شب اندکی قد کشیدهاند و علفزار با میلیونها سوسن وحشی سیاهچشم از هم شکفته است.
این رفت و آمد بیپایان، بازگشت ابدی: روییدن، جفت گیری، مردن و دوباره روییدن را باز حس میکنم. و میدانم آدمیزاد هم بخشی از این رفت و بازگشت ابدیست، بخشی از اندوهش و بخشی از آهنگش. ولی شعور انسانِ جستوجوگر فرامیخوانَدش تا از این بازگشت ابدی برگذرَد. من نیز مانند دیگرانم جز آنکه جستوجویی متفاوت را برگزیدهام. همواره بر این اعتقاد بودهام که باید در جستوجوی حقیقت درونی بود با این باور که میوهی ارزشهای آینده تنها زمانی قادر به رشد است که بذرش را تاریخ امروز ما افشانده باشد.
معتقدم به ویژه در این سدهی بیستمِ در حال گذار، زمانهای که حاصل کامل شکست ارزشهای درونیمان را به نظاره نشستهایم، بسیار مهم است که به جستوجوی سرچشمهی عشق و اراده برخیزیم.
درباره این کتاب به نقل از سایت الف بیشتر بخوانید:
رولو مِی (۱۹۰۹-۱۹۶۹) روانشناس بزرگ و پدر روانشناسی اگزیستانسیال آمریکا در شصت سالگی اثری منتشر کرد که به قدری مورد استقبال قرار گرفت که کتاب پرفروش همان سال شد. این شاهکار کم نظیر که “عشق و اراده” نام داشت، جایزه ملی رالف والدو امرسون را نیز در سال بعد از آن خود کرد. رولو می در باب این کتاب خود در فصل اول میگوید: “من این کتاب را بر اساس تجربه ۲۵ سال کار فشرده خود مینویسم که به عنوان روان درمانگری روانکاو، به درمان کسانی پرداختهام که میکوشند با تعارضهای خود روبهرو شوند و به آنها بپردازند. زیربنای این تعارضها وجوه از کار افتاده عشق و اراده است. به عبارتی هر روان درمانگر همواره در حال پژوهش است یا باید باشد، پژوهش به معنای کندوکاو برای یافتن سرچشمهها”. پس این اثر کندوکاوی برای یافتن سرچمشههای عشق و اراده است. اما چه ضرورتی دارد که در پی چنین کاری باشیم؟
از نظر رولو می دلیل این مطلب یک نکته تکان دهنده در مورد وضعیت عشق و اراده در زمانه ماست. آن نکته تکان دهنده این است که گرچه در گذشته عشق و اراده را پاسخ معضلات زندگی قلمداد میکردند، اکنون اما خودشان به مشکل زندگی بدل شدهاند. این دو مورد نه تنها دچار مشکل شدهاند، بلکه خود مسبب مشکلات گوناگونی برای ما هستند. برای نمونه به علت وجود مشکلاتی در عشق و اراده، اساس وجودمان از احساسات و فرآیندهای مرتبطی که عشق و اراده دو نمونه شاخص آنهاست، تهی شده است. انسانها از روی ناچاری در خود فرو میروند و با نوع جدیدی از بحران هویت درگیر میشوند. در مرحله بعدی دچار بیاحساسی میگردند. مرحله بعد از آن هم خشونت است؛ زیرا هیچ کس نمیتواند تجربه کرختکننده عجز و ناتوانی خود را به مدت طولانی تاب آورد.
اساسا باید گفت جهان ما در وضعیتی به سر میبرد که عشق ورزیدن و اراده کردن در آن به طرز عجیبی دشوار شده است. در جهانی که دارای پیشرفتهترین ابزار ارتباطی است، برقراری ارتباط شخصی واقعی بسیار دشوار و نادر میشود. بسته شدن راههای تاثیرگذاری ما بر دیگران و تاثیرگذاری دیگران بر ما اختلال اصلی موجود در عشق و اراده است. به همین علت عشق و اراده روزبهروز مسئلهدارتر میشوند تا جایی که برخی بر این باورند که دستیابی به این دو اساسا ناممکن است.

جولیا کامرون(Julia Cameron)، نویسنده کتاب پرفروش راه هنرمند، این بار در کتاب “رگه طلا: سفر به دل خلاقیت” (The vein of gold: a Journey to your creative heart) از تجربه وسیع خود در حوزه هنر و تدریس استفاده می کند تا خوانندگان کتاب را به سوی افق های زندگی ای خلاق تر و پُر ثمرتر هدایت کند.
این کتاب خارق العاده با استفاده از روشهای مبتکرانه در رابطه با روندهای خلاق وجود ما و با در اختیار گذاشتن بیش از یکصد تکلیف ارزشمند و الهام بخش، ما را به سوی رشد و شفای حقیقی پیش می برد.
کتاب رگه طلا به صورت “سفر به دل خلاقیت” طراحی شده است و خوانندگان را از هفت قلمرو عبور می دهد:
قلمرو داستان، جایی که زبان باعث زنده شدن تصاویر خلاق می شود.
قلمرو تصویر، جایی که ما یاد می گیریم اطلاعات را به صورت جامع دریافت کنیم و به برداشت ها، شهود، و احساسات شخصی خود ارج نهیم.
قلمرو صدا، جایی که ما با آهنگ جریان زندگی خلاق هم صدا می شویم و هر روز در عمل صدای بیشتری خلق می کنیم.
قلمرو روابط، جایی که ما مهارت های خود را بیشتر و یاران معتمد خود را انتخاب می کنیم.
قلمرو نگرش، جایی که منفی بافی ها را دور می ریزیم و یاد می گیریم خلاقیت های خود را سبکبار تر دنبال کنیم
قلمرو معنویت، جایی که ما تماس آگاه با قلمروهای متعالی تر را می آموزیم تا با منابع درونی خود بیشتر در تماس باشیم.
قلمرو امکانات، جایی که ما به بینش خلاق خود از زندگی دست می یابیم.
آرزو خوب است. شور خوب است. آرزوی پرشور روی اراده تمرکز می کند و این باعث اراده و محرک انرژی می شود.
وقتی ما بتوانیم با خودمان روشن باشیم، می توانیم با دنیا روشن باشیم.
وقتی با خودمان و دنیا روشن باشیم، آن گاه بیشتر می توانیم به خودمان احترام بگذاریم. این عزت نفس قادرمان می سازد تا با آمادگی بیشتری هدایایی که هستی به عنوان پاداش وضوحمان تقدیم می کند دریافت کنیم.
درست همانطور که یاد می گیریم کارها را شروع کنیم و به پایان نرسانیم، می توانیم یاد بگیریم آنچه را شروع کرده ایم تکمیل کنیم.
چه درگیر یک طرح خلاق باشید، چه تازه شروع به پرورش خلاقیت خود کرده باشید، این کتاب خارق العاده ابزاری نو و عملی برای حفر کردن و استفاده از رگه طلایی درونتان در اختیار شما قرار می دهد.
اجازه گفتن ناگفتنی ها
اجازه فکر کردن به غیر قابل فکر ها
اجازه خلق هنر هایی که پیش از این خلق نکردنی بود.
ما برای این اینجاییم که شاهد آفرینش باشیم و تقویتش کنیم.(انی دیلارد)

و گفت دربارهی زناشویی چه میگویید ای استاد؟
و او در پاسخ گفت:
شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود.
هنگامی که بالهای سفید مرگ روزهاتان را پریشان میکنند همراه خواهید بود.
آری، شما در خاطرِ خاموشِ خداوند نیز همراه خواهید بود.
اما در همراهی خود حدِ فاصل را نگاه دارید، و بگذارید بادهای آسمان در میانِ شما به رقص درآیند.
به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر بند مسازید: بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میانِ دو ساحلِ روحهای شما.
جام یکدیگر را پُر کنید، اما از یک جام منوشید.
از نانِ خود به یکدیگر بدهید، اما از یک گردهی نان مخورید.
با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید، ولی یکدیگر را تنها بگذارید، همانگونه که تارهای ساز تنها هستند، با آنکه از یک نغمه به ارتعاش درمیآیند.
دلِ خود را به یکدیگر بدهید، اما نه برای نگهداری.
زیرا که تنها دستِ زندگی میتواند دلهایتان را نگه دارد.
در کنار یکدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ: زیرا که ستونهای معبد دور از هم ایستادهاند، و درختِ بلوط و درخت سرو در سایهی یکدیگر نمیبالند.
«بریدهای از کتاب “پیامبر” نوشته “جبران خلیل جبران” با ترجمه “نجف دریابندری”»
آخرین دیدگاهها