حدیث این بیابان جای بیان ندارد *** دشت به این فراخی، آرش کمان ندارد
در چه شگفتی اگر قامت رستم شکست؟ *** با حیله های کهنه، طرفی نمی توان بست
راه گریزمان نیست، خرمن گرفته آتش *** کو واعظی که می گفت از قصه ی سیاوش؟
کاوه کنون می برد درفش خود را به زور *** کیست که ضحاک را باز فرستد به گور؟
***
اسطوره های کهنه با ما وفا نکردند *** در روزهای سختی یاری به ما نکردند
ماندند در قصه ها، اشعار و افسانه ها *** باری بر ندارند از روی شانه ی ما
باید به حال خود فکری دگر کنیم *** شام سیاه خود صبح ظفر کنیم
شاید حماسه ای تازه توان سرود *** بر مردمان این خاک و زمین درود
«س.م.ط.بالا»
(به تاریخ: هجدهم اردیبهشت ماه یک هزار و سیصد و نود و دو خورشیدی)