آدمهای مبتلا به رنجی عمیق وقتی که شاد هستند رنجشان فاش میشود:
طوری به شادی میچسبند که انگار از سرِ حسد میخواهند بغلش کنند و خفهاش کنند.
برچسب: آدم
-
این شادی خبر می دهد از رنجی عمیق
-
آدم باید اول انسان باشد بعد دکتر.
آدم باید اول انسان باشد بعد دکتر.
-
آدم و غیر از آن. این مطلب: آدم ها و گربه ها
آرزوها
آرزوهای زیادی داشت. رویاهایی که مثل ستاره های آسمون دور بودند، اما وقتی دستشو به سمت اونها می گرفت بین دو تا انگشتش جا می شدند. شاید یه روزی خلبان می شد و اونوقت می تونست با هواپیما بره تا یکی از اون ستاره ها.
خواب
شب ها قبل از اینکه “خواب” همه ی دردها رو توی تاریکی خودش فرو ببره، می تونست خیلی راحت ستاره ها رو ببینه. هیچی بین اون و آسمون نبود. صدای ساز می اومد؛ شکمش بود که هر شب “سازِ نداری” می زد.
شهر
صبح ها توی شهر، ستاره ای نبود. سطل های آشغال بود. قوطی ها، بطری ها و کارتن ها. بوی موندگی و گندیدگی.
پسر گربه هایی رو می دید که غذاشون رو از دست آدم ها و توی ظرف های مخصوص می گرفتند. به نظرش کمی عجیب بود. با سر خم شد توی سطل آشغال.«س.م.ط.بالا»
-
آدم و غیر از آن. این مطلب: آدم ها و آبکش ها
از آب لبریز میشه تا زمانی که توی آب باشه. وقتی که بیرون میاد، کم کم شروع می کنه به تهی شدن. این که چه مقدار آب رو ذخیره کنه به میزان بزرگیش وابسته ست و این که چه مقدار زمان بگذره تا کاملا تهی بشه بستگی داره به اندازه و تعداد منافذش. هر چه تعدادشون بیشتر و یا قطرشون بزرگتر باشه سرعت تخلیه بیشتر میشه. این شرحِ حالِ مختصرِ آبکش هاست. و چقدر شبیه به حال و روزگار آدم ها. اونها هم همینطوری هستن.وقتی آدم ها درون توده های جمعی قرار می گیرن و یا تحت تاثیر “جو” هستن، وقتی یک ویدئوی اثرگذار رو تماشا می کنن و یا گوش به یک سخنرانی جذاب میسپارن، وقتی در مورد یک مسئله ی مهم نظرشون رو می پرسن و یا حتی گاهی که با خودشون می گن: «اُه… بله… من هم آدم هستم…» انگار که پُر از آب شدن. اما خیلی طول نمی کشه. ماجرای منافذ و تخلیه و …«س.م.ط.بالا» -
خیانت به انسانیت
فرزندان آدم چون پای بر عرصه ی حیات می کوبند؛ دو منظور بر نظر دارند. خدمت به انسانیت و خیانت به انسانیت. و من نمی دانم که این به اختیار است یا به جبر.
چونان که نوبت به من رسید متحیر ماندم که این چه حالت است. شواهد و قرائن چنین می نمایاند که مرا جز خدمت از دست نیاید اما چرخ آنگونه چرخید که خیانت حاصل شد. با آنکه هنوز نفس می کشم، شناسنامه ام باطل شد.«س.م.ط.بالا»
-
دوست داشتنی ترین مخلوقات
خوب، خدا می خواست موجودی را خلق کند که لیاقت دوستی خدا را داشته باشد، پس اراده کرد تا اشرف مخلوقات را خلق کند. آدم نه، انسان از خاک. ببینید انسان های خاکی چقدر دوست داشتنی هستند. چقدر ساده. بی آلایش، بی پیرایش و البته بی آرایش.
خدا به انسان دو چشم داد، اما دایناسورها هم دو چشم داشتند، پس فرمود: «من انسان هایی را که از بدی ها چشم خود را بپوشانند دوست دارم.»
به انسان دو گوش داد، اما درازگوش ها هم دو گوش داشتند، خیلی بزرگ. پس فرمود: «من انسان هایی را که گوش خود را بر پلیدی ها ببندند دوست دارم.»
به انسان زبان داد، اما گاو ها هم زبان داشتند، تازه بسی درازتر، پس فرمود: «انسان هایی که زبان خود را به نا حق و نا روا و بیهوده نچرخانند دوست دارم.»
خداوند دو دست به انسان داد، همانطور که به میمون ها داده بود، پس فرمود: «من انسان هایی را که دستشان کج نیست، به ناحق بلند نمی شود، نا بجا پایین نمی آید، بخشنده و رو به آسمان است دوست دارم. مخصوصا اگر دستشان را به بعضی میوه ها نزنند که خیلی هم دوست داشتنی تر.»
خداوند به انسان دو پا داد، اما به چهارپایان هم داده بود. پس فرمود: «من انسان هایی را که هر جایی نمی روند و جفتک نمی اندازند دوست دارم.»
و خدا به انسان مغز داد تا بیاندیشد و گاگول نباشد، تا انتخاب کند و مجبور نباشد، تا آنچه را که دید و شنید، بسنجد و فریب نخورد. آنگاه فرمود: «نشانه های من برای آن کسانی است که تفکر می کنند، تعقل می کنند، چون دوستشان دارم.»
هنوز اما چیزی کم است. به کوری چشم شیطان، خداوند قلبی تپنده و پرحرارت به انسان اعطا کرد و فرمود: «این قلب خانه ایست برای آنچه و آنکس که انسان دوستش دارد.»
پس از روح خود در انسان دمید و فرمود: «من در این خانه ساکن می شوم تا انسان هم مرا دوست بدارد، اما مختار است که هر که را خواست در این خانه راه دهد، آنگاه چونان رحمان و رحیم هستم که از آن خانه بروم، شاید دوباره روزی به آن خانه بازگردم.»
و اینچنین خداوند فرمود: «من توبه کنندگان را دوست دارم.»«س.م.ط.بالا»
(به تاریخ: دوازدهم آذر ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی)