توی گذر راه که می رفتم، سلام و ارادت بود که نثار من می شد. پیر و…
نثر آبدار
110 مقاله
110
نثرهایی که آب دارند. گاهی برای نوشیدن و گاهی برای نیوشیدن
حکیم به راهی می رفت. سر به زیر داشت و زیر لب ذکر می گفت (بعدها روشن…
اصلا فکرش رو هم نمی کردم. وقتی شنیدم شوکه شدم. نمی دونم، شاید هم منتظر چنین خبری…
مولانا گفت: ای قوم به حج رفته کجایید کجایید *** معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو…
از سیاست گفتیم، از سیاست نوشتیم؛ اما با سیاست عمل نکردیم. از دیانت گفتیم، از دیانت نوشتیم؛…
آقا… ببخشید؟! چند قدم دیگر برداشتم. لحظه ای مکث کردم. نباید بی تفاوت باشم. نمی توانم از…
(صبح در منزل) رفتم پشت در. کمی مکث کردم، صدایی نمی آمد. همینطور که با دست ضربه…
صحنه ی اول – نمای دور؛ خیابان شلوغ است. انگار معرکه ای برپاست و پهلوانی در میان….