سراب

شهری بدون باغ
اما پُر از کلاغ
شهری سیاه و زشت
رفته به زیرِ کِشت

کِشتِ آپارتمان
کُشته حیاتمان
جمعی برای نان
در های و هوی آن

این شهر ما نبود
اما دگر چه سود
بویی نمی دهد
جز بوی تُندِ دود

دست در دستِ هم
دادیم و شد خراب
رؤیای ما نبود
چیزی به جز سراب

«س.م.ط.بالا»

دسته بندی شده در:

برچسب شده در:

, ,