شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت!
به گریه گفتمش آری: ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
شبی به عمر، گرم خوش گذشت آن شب بود
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
گشود بس گره آن شب ز کار بسته ی ما
صبا چو از برِ آن زلف مشک سود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر، آری
چه سان توانم ازین طرفه یاد بود گذشت
غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را
اگرچه بر دل نازک غمی فزود، گذشت
«ایرج دهقان»
ایرج دهقان (زاده ۱۳۰۴ هجری خورشیدی در ملایر) شاعر و غزلسرای ایرانی است. وی در شهر ملایر به دنیا آمد و در همان شهر تحصیلات دوره ابتدایی خود را گذراند. دوران دبیرستان خود را در شهر همدان گذراند؛ و تا سال ۱۳۲۴ نیز به عنوان دبیر در دبیرستان مشغول به کار بود سپس به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. تا اینکه به دعوت دولت آمریکا برای تدریس زبان و ادبیات فارسی به این کشور رفت.
سرم پیش از من
اتفاق ها را می فهمد
که درد می گیرد
گاهی درون زندگی پنهان می شوم
گاهی میان اشکهایم
خلوتی تاریک در من است
که من در چوبیندر
صدایت زدم
تو در کردستان جوابم را دادی
…عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز عاشقی تو عاشقی تو من برای….
من هر شب همین قدر زنده ام
که کسی خودش را پشت درخت بلوط مخفی کرده است
شاید تو باشی
عالی
ای عشق همه بهانه از توست
بخصوص سه بیت اولش بسیار تاثراور و حسرت انگیزست.امان از آشنایی ها و بعد از آن جدایی ها!