جست و جو
رفتم به جست و جوی خُمِ طلا
که در انتهای رنگینکمان منتظرم بود.
گشتم و گشتم، هی گشتم و گشتم
و باز گشتم و گشتم تا…
زیر یک شاخهی پیرِ پیچ در پیچ
پیداش کردم لابهلای بوتهها.
جانمی جان، عاقبت مال خودم شد خُمِ طلا.
خُب، دنبال چی بگردم حالا؟
«سرودهی شل سیلورستاین، از مجموعهی “آنجا که پیاده رو پایان مییابد” ترجمهی “رضی هیرمندی”»
در ادامه میتوانید متن انگلیسی شعر را نیز بخوانید:
THE SEARCH
I went to find the pot of gold
That’s waiting where the rainbow ends.
I searched and searched and searched and searched
And searched and searched, and then…
There it was, deep in the grass,
Under an old and twisty bough.
It’s mine, it’s mine, it’s mine at last…
What do I search for now?
“Shel Silverstein, Where the side walk ends”
آفتابی از مشرق تو طلوع می کند
که درخشندگی خیره کننده ای دارد
این آفتاب فرزند زاده ی تقدیر و سرنوشتی ست
که شعاع آن جهان مرا فرا خواهد گرفت
در آن روزی که از آن منی.
خیلی زیباست
خیلی
روی ماسه، روی برف
نام تو را می نویسم
روی همهی برگ های خوانده شده
روی همهی برگ های سفید
نام تو را می نویسم
روی تاج پادشاهان
نام تو را می نویسم
روی جنگل و کویر
روی کشتزاران، روی افق
روی دریا، روی قایق ها
نام تو را می نویسم
روی چراغی که روشن می شود
روی شیشهی شگفتی ها
روی لبان هشیار
نام تو را می نویسم
نام تو را می نویسم
من زاده شدم
تا تو را بشناسم
تا تو را بنامم …