مشکل وقتی بروز می کند که عادت می کنیم، به جای تدبیر و اصلاح مدیریت و کار، همه چیز را رها کنیم تا شرایط به وضع بحرانی برسد و بعد بخواهیم با تحریک حس از خودگذشتگی، افراد را قانع کنیم که چاه بحران را پر کنند.
بدانید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت های الهی است، پس مواظب باشید که نعمت ها حیف و میل نگردد و بیهوده تلف نشود که مبدّل به نقمت و بی چارگی خواهد شد.

به روزگار شیرین رفاقت سفره خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید. به شبنم این بهانه های کوچک است که …
من می خواهم صحنه هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیندازد. می توانی نگاه نکنی، می توانی خاموش کنی، می توانی هویت خود را …
با این همه بارانی که باریده است
فقط تو می دانی و
این پنجره و
این پرنده گمشده
راز روییدن باران با توست
تا به حال در وضعیت بحرانی بودین
یا چاه بحرانی پر کردید؟
بله. بحران های کاری، عاطفی و مغزی …
گاهی چاه بحران هم پُر کردم …
کسی را نیست که بداند
چه عاشورایی ست درمن
تبر
کابوسی ست برای دارکوب ها
وگرنه درخت
سال هاست با این درد کنار آمده است
ساکن
چشم های متروکم
که مرا به عشق نمی خواند
ولی گاهی بحران تو شرایطی که تو داری تلاش میکنی پیش میاد