پلو خورش مجموعه ای از چند داستان کوتاه از هوشنگ مرادی کرمانی است که اولین بار در سال 1386 منتشر شد. حالا در سال 1395 چاپ یازدهم این کتاب به دست من رسیده است. انتشارات معین ناشر کتاب است.این مجموعه 21 داستان دارد که همچون سایر داستان های نویسنده، شیرین و دلچسب هستند. حتی اگر ماجرای تلخی داشته باشند. یکی از داستان ها، پلو خورش نام دارد که بلندترین آن هاست و نام کتاب هم از همین داستان برداشته شده است. دو بخش کوتاه از داستان که ارتباط مستقیمی با محتوای آن ندارند و در حاشیه هستند، انتخاب کردم چون نکات جالبی داشتند. همیشه خواندن کتاب های آقای هوشنگ مرادی کرمانی را توصیه می کنم.

من نویسنده را که عقب اتوبوس میان بچه های کوچک بود نگاه می کردم. نویسنده همه کس و همه چیز را نگاه می کرد و شاد بود، گاهی کف می زد. فکر می کردم او به چه چیزی فکر می کند. ازش پرسیده بودم که: «آیا تمام داستانهایی که نوشته است واقعی است یا خیالی؟» و او گفته بود: «خیال جزء جدا نشدنی داستان است. اگر واقعیت را آنطور که پیش آمده بنویسیم کاری نکرده ایم. زمانی واقعیت داستان می شود که ما با خیال مان آن را بپرورانیم و شاخ و برگ بدهیم. در حقیقت هر داستانی با دو بال می پرد، یک بال واقعیت و یک بال خیال. هر کدام نباشد، نمی توان به آن داستانِ هنرمندانه گفت. تفاوت نویسنده و خبرنگار هم در همین است.»

از نویسنده پرسیده بودم: برای داستان پایان شاد بهتر است یا پایان غم انگیز؟
گفته بود: پایان هر داستانی باید از دل داستان بجوشد. نباید پایان را با چسب به داستان بچسبانیم. امیدواری و شادی در پایان داستان چیز خوبی است. اما اگر داستان جور غمگینی هم تمام شود، اشکال ندارد. مهم این است که پایان داستان ذهن خواننده را درگیر کند.

دیگر داستان های کتاب، دوربین عکاسی، دوربین فیلم برداری، دوربین شکاری، زیر نور شمع، بهار، لالایی، گُل، باتوم، چهار راه، هنرمند، آواز همسایه، توت، نی لبک، کلاهِ 1، کلاهِ 2، کلاه ها، پیشکش، ابراهیم، پاهای مرغ و تخم مرغ نام دارند.

دسته بندی شده در: