جوان روی سکوی کنارِ پیاده رو نشسته بود. سیگار می کشید. زنِ میانسال که در پیاده رو قدم می زد، جوان را که دید مکث کرد و بعد رو به او گفت: «نکن اینکار رو. تو هم مثلِ پسرِ من می مونی. سیگار نَکِش.» جوان که نمی دانست چه واکنشی نشان دهد، لبخندی زورکی زد و سیگار را انداخت توی جوی آب (البته جوی آب محل ریختن زباله نیست ولی بعضی ها نمی دونن…).
من که دیگر از آن دو دور شده بودم با خود فکر کردم چه خوب است که در این شهرِ شلوغ که مردم بی تفاوت از کنار یکدیگر، از کنار دیوارها و هر چیز دیگر رد می شوند (مگر آنکه سوژه ی مناسبی برای منتشر کردن در صفحه های اجتماعی باشد) هنوز هستند کسانی که به محیط پیرامون خود اهمیت می دهند و راحت نادیده نمی گیرند… شاید بگویی: «اصلا مگه داریم؟» بله. داریم.
«س.م.ط.بالا»
فرهنگ تذکر دادن جا نیوفتاده متاسفانه
باز خوبه پسر خوبی بوده، نگفته فوضولی نکن…. دیدم که میگم،وقتی یهکی دوبار تذکر دادم به همسایه ها که عزیزم خواهشم می کنم آب نریزید در خونه، آب که جارو نیست؛ با برخوردهای خیلی بدی مواجه شدم
خود من هم به دلیل ترسی که از واکنش افراد دارم معمولا به کسی تذکر نمی دم. اصلا خوب نیست.