چند روزی هست که فیلم سینمایی “چند متر مکعب عشق” به شبکه ی نمایش خانگی وارد شده است. این فیلم به کارگردانی “جمشید محمودی” در سی و دومین دوره جشنواره بین المللی فجر، سیمرغ بلورین بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد و در شش زمینه ی دیگر نیز کاندید دریافت جایزه بود. فیلم درباره ی عشق بین صابر (با بازی ساعد سهیلی) و مرونا (مهاجر افغان – با بازی حسیبا ابراهیمی) است. عشقی که فرجامش را هیچکس نمی داند.

این فیلم بهانه ای بود تا در 29 بهمن سال 1393 برنامه ی “راز” که از شبکه ی چهارم سیما و با اجرای “نادر طالب زاده” روی آنتن می رود با دعوت از “نوید محمودی” تهیه کننده فیلم، “محمدکاظم کاظمی” شاعر و مهاجر افغان ساکن مشهد، “مهدی طوسی” دبیر فرهنگی خبرگزاری تسنیم و “حسین محمودیان” مستندساز و نویسنده به موضوع مهاجران افغان در ایران بپردازد.

با توجه به اینکه امروز از بنیانگزار انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمت الله علیه، یاد می شود و سالروز رحلت ایشان هم هست؛ خوب است به آرمان های انقلاب هم توجه شود و آن هم ساختن نظامی انسانی و مبتنی بر ارزشهای اسلام که برابری و برادری بین همه ی انسان ها از هر قوم و نژاد است. در این برنامه محمدکاظم کاظمی به عنوان یک مهاجر افغان حرف هایی دارد که خواندنشان تامل برانگیز است:

چرا کمتر رسانه به موضوع مهاجران افغان در ایران توجه کرده است؟
پاسخ این سوال را اهالی رسانه و مسئولین امر بهتر می توانند بگویند ولی حقیقت این است که این کم توجهی در این سال ها نسبت به بخشی از مردم افغانستان که در ایران بودند و حدود 30 تا 35 سال در این کشور حضور داشتند و به واقع از لحاظ اجتماعی بخشی از این جامعه شدند، کاملا مشهود است. درست است که مهاجرین از لحاظ حقوق قانونی هم طراز با میزبانان ایرانی خود نیستند ولی از لحاظ انسانی و از این جهت که بخش عمده ای از عمرشان و برای برخی همه ی عمرشان در ایران گذشته است به واقع از لحاظ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و از جوانب مختلف بخشی از جامعه ی ایران به شمار می روند. این پرسش برای ما هم مطرح است که چرا بخشی از انسان هایی که در این اجتماع زندگی کردند، کمتر دیده شده اند و کمتر توانستند در این اجتماع حرف بزنند. درحالیکه این ضرورتِ بسیار بزرگی بوده است.

فرصت های زیادی سوخت
اگر مقداری به گذشته برگردیم؛ می دانیم که ما دو کشور هم زبان و هم کیش هستیم. اگر به همسایه های ایران بنگریم ملتی که بیشترین اشتراکات را با ملت ایران دارد، ملتی جز ملت افغانستان نخواهد بود. دین مشترک، زبان مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، ادبیات مشترک، مفاخر مشترک و وقایع معاصری که در هر دو کشور اتفاق افتاد و شبیه به هم بود. یعنی این یگانگی که از دیرباز بین دو ملت بوده می توانست محفوظ بماند و یکی از مزیت های استراتژیک هر دو کشور باشد. برای ما مردم افغانستان، مهاجرت به ایران باز شدن یک پنجره بود. پنجره ای به دنیا و کشوری دیگر. که از بسیاری از جهات برای ما سودمند بود و البته از جهاتی خسارت هایی را متوجه ما کرد. به خاطر آوارگی و مشکلاتی که طبیعتا داشت. به نظر من این می توانست برای جامعه ی میزبان هم یک فرصت و پُل پیوندی بین دو کشور باشد. بسیاری از مهاجران افغان که به ایران آمدند، جزو افرادی بودند که می توانستند از توانایی های علمی و کاری آنها استفاده شود. افغان ها در سازندگی ایران موثر بودند و مهمتر آنکه پنجره و دریچه شناخت میان ایران و افغانستان را باز می کردند.
مشکل بزرگی که ما داریم این است که نوعی عدم شناخت وجود دارد. یعنی بسیاری از مردم ایران از زوایای مختلف، از هم زبانی، هم کیشی و از مشترکات نسبت به افغانستان اطلاعاتشان اندک است. از رنجی که بسیاری از مردم افغانستان در محیط مهاجرت می برند و همچنین از توانایی ها و قابلیت هایی که در وجود این مهاجران بوده و بعضی از آنها به فعلیت رسید و بسیاری هم به فعلیت نرسید. اگر این اطلاعات بیشتر می شد مسلما روابطمان بسیار نیکوتر می بود؛ همانطور که در قشر وسیعی از جامعه این روابط نیکو و گرم و صمیمی بین جامعه ی مهاجر و میزبان احساس می شود. متاسفانه از بسیاری از فرصتهایی که می توانست برای منافع استراتژیک دو کشور استفاده شود، به درستی بهره برداری نشد.

فیلم “چند متر مکعب عشق”
فیلم های اندکی درباره مهاجران افغان در ایران ساخته شده و در همان‌ها هم جامعه ی افغان‌ها از جنبه های مختلفی دیده نشده است. گفته می‌شود که حدود ۲ یا ۳ میلیون مهاجر داریم؛ آیا از هر ۱۰۰ فیلمی که ساخته می شود، سه فیلم به مهاجرین پرداخته است؟ این مسئله همه جا هست. در صدا و سیما هست. درصد کمی از برنامه های صدا و سیما به واقعیت زندگی مهاجران می پردازد. به عنوان کسانی که در این مملکت هستند، حضور دارند؛ به هر شکلی و با هر سطح اقامتی و یا پایین ترین سطح حقوقی و قانونی. بنابراین هر فیلمی که درباره مسائل افغانستان به طور عام و مسائل مهاجرین به طور خاص ساخته شده برای ما دلپذیر بوده و این را یک گام به پیش برای ایجاد شناخت بهتر دیده ایم. این فیلم بسیار ارزشمند بود چون گوشه ای از واقعیت زندگی مردم مهاجر افغان را نشان می داد. سختی ها، دشواری های کار، معیشت، تنگناهای اداری، تنگناهای اقامتی و در عین حال درستکاری مهاجران که همواره اعتماد صاحبان کار را جلب می کند و در این فیلم هم کاملا برجسته است.
انس و الفت و ارتباط بسیار خوبی که جامعه ی مهاجر و میزبان می تواند داشته باشد و در مواقعی پُر رنگ است، در این فیلم برجسته بود. منتهی این فیلم برای یک مهاجر افغان چندین پیام دارد. یکی از این پیام ها بخشی از واقعیت زندگی اوست که بسیار تلخ است و متاسفانه پنهان بوده یا حتی پنهان نگه داشته شده و در این فیلم آشکار می شود. قضیه ی دیگر بازتاب فیلم در ذهن مردم ایران است و ذهنیت منفی که به دلایل مختلف ایجاد شده است را مقداری تعدیل می کند. درخشیدن چنین فیلمی در جشنواره ها، مطبوعات و رسانه ها تا حدودی برای ما مایه ی سربلندی خواهد بود. همین که بنده به بهانه ی این فیلم به این برنامه آمدم و می توانم با مردم ایران از زبان یک مهاجر دردها و حرف هایی را بیان کنم؛ این خود یک موقعیت است. ما آن قدر برای بیان نظراتمان در تنگنا بودیم که هر فرصت را روزنه ای می بینیم تا رنج ها و توانایی ها و قابلیت ها و در عین حال شایستگی های مردم افغان بهتر دیده شود.
مردم افغانستان خوشبختانه به دلیل اینکه این فیلم خلاف مجموعه های تلویزیونی دیگر چهره مثبتی از مردم افغان نشان می دهد، واکنش خوبی دارند. گاهی برخی فیلمسازان برای به دست آوردن اعتبار در جشنواره های خارجی، چهره منفی از افغانستان نشان می دادند.
اما بخش دیگری از واقعیت جامعه افغانستان همچنان مغفول مانده و آن وجه شایستگی مهاجران افغان است. ما در اینجا فقط کارگر مهاجر را می بینیم. متخصص و شاعر و دکتر و مهندس مهاجر افغان دیده نشده است. درست است که اینها زیاد نبودند چراکه مجال رشد در اینجا برای مهاجرین نبود. در این فیلم کارگردان در قسمت هایی سعی کرده بود این شایستگی را در صحنه پزشک افغان نشان دهد. این می تواند در آثار دیگر برجسته تر شود و به زوایای مختلف مهاجران افغان بپردازیم.

وضعیت مهاجرین در طول سی سال تغییری نکرده است
یک بحث این است که چرا وضعیت مهاجرین در طول سی سال تغییری نکرده است؟ در حالیکه خیلی از این مهاجرین در عمل به یک معنی مهاجر به حساب نمی آیند و متولد ایران هستند. بزرگ شده ی جامعه ی ایران هستند. لهجه ی ایرانی دارند. جوانی هست که اصلا افغانستان را ندیده و زندگی برای او در افغانستان با توجه به تفاوت های فرهنگی و معیشتی دشوار و غیرممکن است.
بحث دیگر این است که چرا این مسائل بیان نشده است؟ یکی از دلایل تداوم مشکلات این است که رسانه ها به آن کمتر پرداخته اند، سکوت کردند. گاهی محافظه کاری کردند. گاهی هم برخی رسانه ها و برخی روزنامه ها دیدگاه منفی داشتند و مهاجر را به عنوان کسی که حتما باید بازگردد نگاه می کردند. به عنوان کسی که مخل و مزاحم یک اجتماع است. پس باید کاری کرد که این فرد به هر شکل ممکن برگردد. یعنی باید بر او سخت گرفت. در حوزه های مختلف برای او محدودیت ایجاد کرد. در موضوع تحصیلات، بیمه، معاملات و خدمات پزشکی. به نظر می رسد این تصور گاهی وجود داشته که اگر زندگی برای مهاجر سخت باشد، دیگر در ایران نمی ماند و به کشورش بر می گردد. اما در عمل وضع کشور به نحوی پیش رفت و نسل جوانی از مهاجران افغان در اینجا به دنیا آمدند که جزو جامعه ی ایران بودند، از لحاظ طبیعت قضیه، نه از لحاظ مسائل حقوقی، طبیعتا برخی از اینها نتوانستند برگردند. بنابراین آنچه اتفاق افتاد تداوم این رنج بود. یعنی مهاجر در کشور ماند اما همراه با رنج دیرپای سی ساله ی فرساینده. همراه با یک دل نگرانی دائمی در جامعه ی مهاجر. البته به نظر می رسد در این یکی دو سال اخیر برخی از مسئولین و متولیان امر مهاجرین افغانستان به این نتیجه رسیدند که برای مهاجرینی که ناگزیر هستند در این کشور بمانند حداقل این رنج را کم کنند. در زمینه تمدید مدارک روزنه هایی از تسهیلات دیده می شود که برای مهاجران خوشایند است. این تحولات در حال انجام است اما به نظر می رسد که کند بوده است.

مهاجران می توانستند پیام رسان انقلاب ایران باشند
کشور افغانستان از دیرباز چهارراه برخورد تمدن ها و کانون جنگ ها بوده چرا که محل عبور کشورگشایانی همچون اسکندر و چنگیز بوده است. بنابراین مردم این کشور به سایر کشورها مهاجرت می کردند و در بسیاری از موارد با آموختن فنون مختلف، این مهاجران در زمان های گذشته به کشور باز می گشتند و این روند همچنان تداوم داشته است. در قرن اخیر هم همین اتفاق افتاد. خیلی از مردم افغانستان به اروپا و پاکستان و ایران و سایر کشورها مهاجرت کردند. وقتی مهاجران به کشور خود برگشتند دستاوردی از آن کشورها با خود همراه داشتند. بسیاری از آنها با تخصص بازگشتند. چرا که بیگانگان این موقعیت ها را برای آنها ایجاد می کردند. اما معمولا افرادی که به ایران آمده بودند، نتوانستند به موقعیت والای اجتماعی دست پیدا کنند و دردناکتر این بود که این مهاجران گاهی ناراضی باز می گشتند. یعنی سیاست هایی وجود داشت که خواسته یا ناخواسته موجب نارضایتی فرد می شد. از نظر استراتژی جهانی این شیوه برخورد با مهاجرانی که می توانستند پیام رسان انقلاب باشند، برای جمهوری اسلامی درست نبود.

به عنوان کلام پایانی تشکر و قدردانی می کنم از اهالی رسانه ای که اگر روزگاری مهاجرین فقط در صفحه ی حوادث روزنامه ها حضور داشتند، امروز در صفحه ی هنر و فرهنگ و ادبیات اینها هم حضور دارند. و تشکر می کنم از همه ی کسانی که به نوعی زبان ما مردم بودند. چون زبان ما در بسیاری از عرصه ها بسته بود.

دسته بندی شده در: