مقتل بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود بر تو میشد زخمها زد، بر من اما…
غزل
55 مقاله
55
چرا مرده پرست و خصم جانیم؟ بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک…
انتظار باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست…
زیر چتر تو باران می آید فالگیری به من گفت: امسال منتظر باش مهمان بیاید اتفاقی به…
شتک زدهاست به خورشید، خونِ بسیاران بر آسمان که شنیدهاست از زمین باران؟ هرآنچه هست، به جز…
غزلی از سعید پورطهماسبی، به نقل از کتاب “قرار” که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است: در…
زخم آنچنان بزن که به رستم، شغاد زد* زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد باور نمی…
عقل و دل دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این…
آواز نگاه می شنوم، می شنوم، آشناست موسقی چشم تو در گوش من موج نگاه تو همآواز…
دخترک آنقدر اصرار کرد که مجاب شدم یک فال از او بخرم. خودم هم بدم نمی آمد…