جست و جو
رفتم به جست و جوی خُمِ طلا
که در انتهای رنگینکمان منتظرم بود.
گشتم و گشتم، هی گشتم و گشتم
و باز گشتم و گشتم تا…
زیر یک شاخهی پیرِ پیچ در پیچ
پیداش کردم لابهلای بوتهها.
جانمی جان، عاقبت مال خودم شد خُمِ طلا.
خُب، دنبال چی بگردم حالا؟
«سرودهی شل سیلورستاین، از مجموعهی “آنجا که پیاده رو پایان مییابد” ترجمهی “رضی هیرمندی”»
در ادامه میتوانید متن انگلیسی شعر را نیز بخوانید:
کتاب
“مردی که درخت میکاشت” در سال 1953 میلادی منتشر شد. ژان ژیونو (Jean Giono) نویسندهی فرانسوی این داستان تمثیلی است. عنوان اصلی کتاب L’homme qui plantait des arbres به زبان فرانسوی است.
طرح اصلی داستان
داستان از سال ۱۹۱۰ میلادی شروع می شود كه یك مرد جوان با پای پیاده عازم منطقه پروونس فرانسه می شود. پس از چندین روز پیاده روی خود را در بیابانی بی آب و علف می یابد و ذخیره آبش تمام می شود. در این اوضاع نه چندان مناسب به چوپان میانسالی برخورد می كند كه او را نجات می دهد. مرد جوان شب را در خانه چوپان كم حرف سپری می كند و در می یابد كه نام او “الزیارد بوفیر” است. مردی كه همسرش و تنها فرزندش را از دست داده و اكنون تنها زندگی می كند و تنها هدف او آباد كردن این زمینهای بایر است. او هر روز راهی صحرا شده و درخت بلوط می كارد. با شروع جنگ جهانی مرد جوان عازم جبهه جنگ میشود و پس از اتمام جنگ بار دیگر به دیدن الزیارد بوفیر می رود و ناگهان بجای بیابان خشک و بی آب و علف با منظره ای بدیع روبرو میشود…
منبع: سایت هنر مقاومت
ژان ژیونو در بعضی از رمانهایش به صحنههایی از جنگ و خشونت و تباهی پرداخته است. هر چند که در این رُمان، به جامعه سیاه و انسانهایی که در تیرگی روزگار میگذرانند، اشاره میکند، اما طبیعت، وارستگی مرد چوپان، اِلزِیار بوفیه (شخصیت اصلی داستان) و روشناییای که یک نفر میتواند به تنهایی به یک جامعه ببخشد، درونمایهی اصلی داستانش را تشکیل داده است. (نقل از سایت گوشه)
انیمیشن کوتاه
در سال 1987 میلادی با اقتباس از داستان مردی که درخت میکاشت ، فردريک بک (Frédéric Back) انیمیشن کوتاهی ساخت که موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه در سال 1988 میلادی شد.
این انیمیشن زیبا 30 دقیقه طول دارد و در نسخهی اصلی به زبان فرانسوی و با روایتگری “فیلیپ نوآره” منتشر شده است.
در ادامه میتوانید این انیمیشن را تماشا کنید (این نسخه توسط سایت ایدهآلیتی به زبان فارسی صداگذاری شده است. البته این یک برگردان حرفهای نیست.)

کوهنورد
بلندی کوه مرا می خواند.
ضربان قلبم دیگر،
نه هفتاد و پنج است نه هشتاد، نه صد
پرنده بینوایی
که خود را به در و دیوار قفس می کوبد
قلب من است.
از کوهزدگی نمی گویم
می خواهم
ماترهورن باشم.
نانگا
آناپورا
برودپیک
نه می خواهم اورست باشم.
mary
بحران یعنی زمانی که به معجزه محتاج میشویم.
«س.م.ط.بالا»
پینوشت: مطلبی که میخواستم بگویم به این اندازه کوتاه نبود. اما هنگامی که شروع به نوشتن کردم، دیدم همین کافیست.
یکی از وزرا پسری کودن داشت. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مراین را تربیتی میکن مگر عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود پیش پدرش کَس فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا دیوانه کرد.
چون بُوَد اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفتگانه بشوی
که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
«گلستان سعدی؛ باب هفتم؛ در تاثیر تربیت»
توجه: این یک نوشته ی تخصصی نبوده و صرفا بر مبنای مشاهدات و تجربیات شخصی است.
انسانها در طول حیات کوتاه خود، رابطه های انسانی و اجتماعی گوناگونی را تجربه میکنند. بعضی رابطه ها دوامی طولانی دارند، شاید به اندازهی یک عمر. بعضی اما موقتی، مقطعی یا گذرا هستند.
به طور ذاتی انسان موجودی محصور در رابطه هاست. آغاز وجود او بر اساس برقراری یک رابطه است و پس از آن جبرهای بیرونی و یا درونی او را به سمت رابطه های جدید سوق میدهد. بدین ترتیب با مفهومی اجتناب ناپذیر مواجه است؛ مگر آنکه از طبیعت حیوانی و حیات اجتماعی خود فاصله بگیرد و به قول معروف “تارک دنیا” شود.
به هر روی در این نوشته قصد تحلیل و یا بررسی انواع و کیفیت رابطهها را ندارم و صرفا به موضوعی خاص خواهم پرداخت.
نقطه ی گسست
در هر رابطهای نقطه ای وجود دارد که می توان شرایط را به قبل و بعد از آن تقسیم کرد. نام آن را “نقطه ی گسست” می گذارم. جایی که پس از آن دیگر ارتباط میان طرفین درگیر به حالت قبل باز نخواهد گشت. موضوع خیلی روشن است. شاید همه ی ما چنین نقطه ای را در روابط خود تجربه کرده باشیم. اما برای نمونه رابطه ی بین همسران (یا به طور کلی رابطهای از این جنس)، رابطهی بین همکاران، بین فرزندان و والدین، بین دوستان و یا در اندازه ای بزرگتر رابطهی بین مردم و حکومت ها را در ذهن خود مجسم کنید.
در نقطه ی گسست رابطه چه اتفاقی رخ میدهد؟
وقتی رابطهای به این نقطه می رسد، قطعا اتفاقی غیر قایل بازگشت رخ داده است. برای آنکه بهتر مجسم کنید، یک ظرف چینی را تصور کنید که بر زمین افتاده و میشکند، اگر بهترین بندزن(1) را مسئول ترمیم آن کنید، باز هم آنچه خواهید داشت به یقین مثل روز اول نیست؛ حتی اگر در ظاهرش نمایان نباشد.
در چنین شرایطی کیفیت رابطه نزول خواهد کرد که میزان نزول آن به عوامل گوناگونی بستگی دارد. از جمله نوع رابطه، عوامل وقوع نقطه ی گسست و همچنین نحوه ی عبور از آن.
انسان ها در این حالت رفتارهای گوناگونی از خود بروز میدهند. برخی برای کیفیت رابطه اهمیت فراوانی قائل هستند و هیچ گونه خدشهای را قابل قبول ندانسته و از آن خارج میشوند. برخی دیگر اما تمام تلاش خود را به کار میگیرند که مرهمی بر زخمهای ناشی از گسست گذاشته و اصلاحات لازم را انجام دهند. گاهی در این راه نیازمند فداکاری و ازخودگذشتگی میشوند.
به این نکته توجه داشته باشید که تمام رابطهها قابلیت خروج را ندارند. به عنوان مثال شما میتوانید با عوض کردن محل کار خود از رابطهی همکاری خارج شوید، اما امکان خروج از رابطهی میان فرزندان و والدین وجود ندارد. (حتی گاهی پس از مرگ والدین یا فرزندان این رابطه همچنان ادامه دارد) پس در چنین رابطهای که امکان خروج فیزیکی وجود ندارد، خروج به صورت روحی یا عاطفی اتفاق میافتد. چیزی که در روابط بین همسران به “طلاق عاطفی” مشهور است. یعنی طرفین از نظر فیزیکی و جسمی با هم ارتباط دارند اما پیوند روح و مغز آنها گسسته است.
ایجاد فضای تهی و برخورد با آن
پس از گسست یک رابطه، فضایی تهی در روح، عواطف و یا اندیشهی انسان ایجاد میشود. این فضای تهی آنقدر آزار دهنده و قابل لمس است که نمیتوان نادیده انگاشت. انسانها تلاش میکنند این فضا را پُر کنند.
گاهی ایجاد یک رابطهی جدید (شاید حتی از نوع رابطهی قبلی نباشد) میتواند راهبردی برای پُر کردن فضای تهی باشد. گاهی مشغولیاتی دیگر جایگزین میشود که در شرایط خوب نمونههای آن کتاب و مطالعه، موسیقی، ورزش، سفر و نظیر آن است. اما در شرایط بد، نمونههایی چون مصرف دارو، اعتیاد، استفادهی خارج از عرف از فضاهای مبتنی بر وب، روابط افسار گسیخته و روحیاتی همچون خشم و نفرت و از این گونه مسائل و مصائب گریبانگیر انسانها میشوند.
هزینهی بالا و ضررهای جبران ناپذیر ناشی از گسست رابطه
باز هم با در نظر گرفتن نوع رابطه، عوامل وقوع نقطهی گسست و همچنین نحوهی عبور از آن، میزان ضررها و هزینههای بعدی متفاوت است.
در رابطههای بین فردی، میتواند موجب از هم پاشیدگی روحی و عاطفی افراد شده و چنان ضربهای به آنها وارد کند که هرگز نتوانند به حیات عادی خود ادامه دهند. توجه داشته باشید که میزان مقاومت و پایداری و صبر انسانها در مواجهه با رویدادها با هم متفاوت است و هر کدام حد آستانهی خاص خود را دارند.
به عنوان یک نمونهی عمومی و بزرگ، گسست رابطه بین مردم و حکومتها میتواند منجر به وقوع انقلابها شده و از یک سو حکومت را از بین ببرد و از سوی دیگر ضررهای بسیاری را به مردم وارد کند.
نتیجهگیری
البته این موضوعی عمیق و مهم در زندگی انسانهاست و با چند سطر نمیتوان تحلیلی دقیق از آن ارائه داد، نمیتوان تمام جوانب را مورد بررسی قرار داد و نهایتا امکان نتیجهگیری علمی و کاربردی برای من وجود ندارد.
اما قصد دارم همان شعار معروف «پیشگیری بهتر از درمان است» را یادآوری کنم.
بنا بر تجربهی شخصی خودم در بسیاری از حالات در یک رابطه متوجه نزدیک شدن به نقطهی گسست میشویم. احساس انسان در این زمینه بسیار موثر عمل میکند و با کنترل روحیاتی نظیر خشم، تعصب، حسد، غرور و نظیر آن میتوانیم در بسیاری از موارد از رسیدن به نقطهی گسست فاصله گرفته و رابطهی خود را محفوظ بداریم. هر چند به صورت شخصی در این زمینه موفق نبودهام.
«س.م.ط.بالا»
(1) بندزن: آن که ظروف شکسته را پیوند میزد. (فرهنگ فارسی معین)



صندلی راحتی داستان یک صندلی راحتی چرمی است که پس از مرگِ صاحبِ پیرش، دست به دست میچرخد …
عنوان اصلی این انیمیشن کوتاه، Le fauteuil است.
توسط تعدادی از دانش آموزان مدرسه ESMA به نام های Gaëtan BRASSE, Charles DIERIC, Elodie DOS SANTOS, Quentin LUNA, Enzo VIEULES به زبان فرانسوی ساخته شده است.
مدت زمان آن 6 دقیقه است.
در سال 2013 میلادی منتشر شده است.

برای دیدن انیمیشن ها و ویدئوهای بیشتر به کانال ایده آلیتی در آپارات سر بزنید.
آدمی به امید زنده است. برای هر آنکه این نوشته را خواهد خواند؛ مینویسم:
امیدوار باش. من نیز امیدوارم
صد خزان افسردگی بودم بهارم کرده ای
تا به دیدارت چنین امیدوارم کرده ای
پای تا سر می تپد دل کز صفای جان چو اشک
در حریم شوق ها آیینه دارم کرده ای
در شب نومیدی و غم همچو لبخند سحر
روشنایی بخش چشم انتظارم کرده ای
در شهادتگاه شوق از جلوه ای آیینه دار
پیش روی انتظارت شرمسارم کرده ای
می تپد دل چون جرس با کاروان صبر و شوق
تا به شهر آرزوها رهسپارم کرده ای
زودتر بفرست ای ابر بهاری زودتر
جلوه ی برقی که امشب نذر خارم کرده ای
نیست در کنج قفس شوق بهارانم به دل
کز خیالت صد چمن گل درکنارم کرده ای
«محمدرضا شفیعی کدکنی، زمزمه ها، شهادتگاه شوق»
شما گفتین ...