برای بستن، ESC را بفشارید

یا دسته بندی های محبوب ما را بررسی کنید...
ح

حماسه ی اختصاصی…

2 دقیقه زمان مطالعه
0 1
2 دقیقه زمان مطالعه
0 1

حدیث این بیابان جای بیان ندارد *** دشت به این فراخی، آرش کمان ندارد در چه شگفتی اگر قامت رستم شکست؟ *** با حیله های کهنه، طرفی نمی توان بست راه گریزمان نیست، خرمن گرفته آتش *** کو واعظی که…

ادامه خواندن
م

ما را به خیر تو امید نیست…

1 دقیقه زمان مطالعه
0 1
1 دقیقه زمان مطالعه
0 1

براى امیرى خرما هدیه آوردند. خیال کرد خرماى تر و تازه است و قابل نگهدارى نیست. دستور داد فقراى شهر را خبر کنند تا به مسجد بیایند. وقتى آمدند متوجه شد خرما خشک است و قابل نگهداشتن، رو به فقرا…

ادامه خواندن
خ

خدایی و بندگی

1 دقیقه زمان مطالعه
0 0
1 دقیقه زمان مطالعه
0 0

فرعون خوشه ‏اى انگور در دست داشت و تناول مى ‏کرد. ابلیس نزدیک او آمد و گفت: هیچ‏کس تواند که این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید سازد؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایف سحر آن خوشه انگور را خوشه…

ادامه خواندن
ه

همه را شکل یار می‌بینم

2 دقیقه زمان مطالعه
0 1
2 دقیقه زمان مطالعه
0 1

شعر زیر توسط آقای “محمد نظری ندوشن” سروده شده و من آن را از سایت “دفتر طنز حوزه ی هنری” به نشانی اینترنتی http://www.daftaretanz.com ، نقل کرده ام. دائم از غصه می‌زنم بر سر زندگی مشکل است بی‌دلبر دوستانم شدند…

ادامه خواندن
«
1 دقیقه زمان مطالعه
0 1

روزى انورى از بازار بلخ مى‏ گذشت، هنگامه ‏اى دید، پیش رفت و سرى در میان کرد، مردى دید که قصاید انورى به نام خود مى ‏خواند و مردم او را تحسین مى ‏کردند. انورى پیش رفت و گفت: اى…

ادامه خواندن
چ

چه کار می کردم؟

2 دقیقه زمان مطالعه
0 1
2 دقیقه زمان مطالعه
0 1

آقا… ببخشید؟! چند قدم دیگر برداشتم. لحظه ای مکث کردم. نباید بی تفاوت باشم. نمی توانم از کنار صداهای شهر بی اعتنا عبور کنم. برگشتم. – بچه ام مریضه… یک زن، یک مرد و کودکی در آغوش. تصویری آشنا از…

ادامه خواندن
ز

زنده باد… “بهار” ؟؟؟

1 دقیقه زمان مطالعه
0 1
1 دقیقه زمان مطالعه
0 1

می نویسم از بهار، تا سبز گردد روزگار می نویسم از بهار، تا نخشکد یک درخت تا نمیرد آرزو یا نگردد واژگونم بخت می نویسم از بهار، تا برویَد اتحاد تا بمیرد این نفاق تا به پایان آید آخر این…

ادامه خواندن