حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید
عجب مدار که همدرد نافه خُتَنَم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

پی‌نوشت: قرائت غزل با صدای استاد موسوی گرمارودی است.

معنی برخی از لغات:

خوش اِلحان: خوش آواز
طوف: گشتن، گرد چیزی گشتن
تخته بند: پای در بند، محبوس، گرفتار، اسیر، دربند و حبس و اسارت تن

دسته بندی شده در: