آرشیو ماهانه: تیر, 1393
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را *** بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را
بی ساغر و پیاله در ده میی چو لاله *** تا گل سجود آرد سیمای روی ما را
مخمور و مست گردان امروز چشم ما را *** رشک بهشت گردان امروز کوی ما را
ما کان زر و سیمیم دشمن کجاست زر را *** از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را
شمع طراز گشتیم گردن دراز گشتیم *** فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را
ای آب زندگانی ما را ربود سیلت *** اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را
گر خوی ما ندانی از لطف باده واجو *** همخوی خویش کردست آن باده خوی ما را
گر بحر می بریزی ما سیر و پر نگردیم *** زیرا نگون نهادی در سر کدوی ما را
مهمان دیگر آمد دیکی دگر به کف کن *** کاین دیگ بس نیاید یک کاسه شوی ما را
نک جوق جوق مستان در می رسند بستان *** مخمور چون نیابد چون یافت بوی ما را
ترک هنر بگوید دفتر همه بشوید *** گر بشنود عطارد این طرقوی ما را
سیلی خورند چون دف در عشق فخرجویان *** زخمه به چنگ آور می زن سه توی ما را
بس کن که تلخ گردد دنیا بر اهل دنیا *** گر بشنوند ناگه این گفت و گوی ما را
«غزلیات شمس – مولوی»
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستاره هاست …
از مجموعه شعر “با دماوند خاموش“
سروده ی “سیاوش کسرایی” – 1345
خوابی و چشم حادثه بیدار می شود
هفت آسمان به دوش تو آوار می شود
خواب زنانه ای ست به تعبیرِ گُل مکوش
گل در زمین تشنه ی ما خار می شود
برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک
آیینه پیشِ روی ِ تو دیوار می شود
دیگر به انتظارِ کدامین رسالتی
وقتی عصایِ معجزه ها مار می شود؟
باز این که بود گفت: «انالحق» که هر درخت
در پاسخ انالحقِ وی دار می شود
وحشت نشسته باز به هر برگ این کتاب
تاریخ را ببین که چه تکرار می شود!
«محمدعلی بهمنی»
شما گفتین ...