بگذار که در آینه ات نیم نگاهی بکنم
بگذار که در بَندِ دلت، ترکِ گناهی بکنم
من در این شهر غریبم، و تو خود می دانی
بگذار که از بختِ بَدَم گاه فراری بکنم
«س.م.ط.بالا»
نیم نگاه
(به تاریخ: چهاردهم مهر ماه یک هزار و سیصد و نود و چهار خورشیدی)
پی نوشتِ مهم: تصویر انتخاب شده برای این مطلب از آثار توکا مایر، هنرمند آلمانی است.
“بگذار که در آینه ات نیم نگاهی بکنم
بگذار که در بَندِ دلت، ترکِ گناهی بکنم”
خیلی زیبا بود…
آنقدر کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذرد از سرم پریشانی من
نقش کف دست محو شد ریخت به هم
شد چین وشکن به روی پیشانی من
کارو
درمـاندگی یعنی تو اینجایی
من هم همین جایم ولی دورم